بسم الله الرحمن الرحیم<?xml:namespace prefix = o ns = “urn:schemas-microsoft-com:office:office” />
دیدگاه های تربیتی قرآن
چکیده
در بررسی دیدگاه های تربیتی قرآن کریم سه محور قابل رویت می باشد؛ توصیه ها و شیوه هایی که خداوند در قالب دستورات تربیتی به پیامبران ارائه نموده است و در برخی آیات نیز به طور مستقیم و غیر مستقیم پیامبران را به عنوان الگو معرفی نموده است و آن چه که از این آیات و به ضمیمه ی آیات دیگر به دست می آید این است که هدف و غایت نهایی همان غایت خلقت است که بی شک قرب الهی می باشد.
کلید واژه: تربیت، دیدگاه، قرآن، الگو، روش، هدف، مفسر.
مقدمه
همه انسان ها به دنبال این هستند که بدانند سعادت و کمالشان در چیست؟ و در این میان، گروه زیادی از انسان ها به خاطر عدم اعتقاد به مبانی دینی، سعادت خود را در محدوده ی نظام مادی و دنیوی می دانند اما از نظر اسلام، بهترین و بالاترین راه سعادت؛ تربیت و تزکیه نفس است.“قَد افلَحَ مَن زکّها“ و بعثت پیامبران و پیشوایان دین هم به همین منظور می باشد. “لَقد مَنّ الله علی المومنینَ إذ بعثَ فیهِم رسولاً مِن انفسِهِم…“ در قرآن کریم هم دستورات فراوانی وجود دارد که نشانه ی کرامت اخلاقی است و البته این دستورات و نظایر آن، به منظور تربیت و تزکیه ی روح انسانی و تکامل یافتن در مسیر عبادت و بندگی خدای متعال است. از جمله آن که می فرماید: “وَ قولوا للناسِ حُسنا“ “وَ اذا حیّیتُم بتحیه فَحَیّوا باَحسَنِ مِنها اَو رُدّوها” “اِدفَع بالَّتی هِیَ اَحسَنُ“. آن چه در این نوشتار مطرح می شود دیدگاهی است که قرآن کریم به مسائل تربیتی دارد. قرآن کریم می فرماید: رستکاری و فلاح از آن کسی است که نفس خودش را تربیت و روح خود را تزکیه کند و جنبه معنوی را رشد و تعالی بخشد و از آلودگی به خلق و خوی شیطانی و گناه پاک سازد در عظمت تربیت نفس همین بس که قرآن کریم در سوره ی شمس، پس از ذکر یازده سوگند می فرماید: سوگند یاد نشده است و طبیعی است که هر قدر سوگند های قرآن در یک زمینه بیشتر باشد و محکم تر باشد، دلیل بر اهمیت موضوع است.
بنابراین ما هم با الهام از آیات و برخی روایات و با استفاده از دریافتی که مفسرین متقدم و متأخر از این گونه آیات دارند، به طرح مسائل تربیتی می پردازیم و هدف ما هم از طرح و بررسی این موضوع این است که راهکارهای تربیتی قرآن را به خواننده عزیز ارائه دهیم تا راه کمال و سعادت و تربیت نفس را از این عظیم ترین کتاب تربیتی یعنی قرآن، دریابیم و بر اساس رهنمودهای آن در این مسیر گام برداریم.
معنا و مفهوم تربیت از منظر قرآن
قرآن کریم از تربیت کردن، گاهی با واژه «رب» و گاهی با واژه «تزکیه» و سایر مشتقات آن یاد کرده است. بدین معنا که هر جا مقصود، تربیت تمامی ابعاد انسانی، در دو بعد مادی و معنوی، جسمی و روحی، بوده است، قرآن کریم واژه «رب» را به کار برده است؛ مانند آن موارد که سخن از تربیت الهی، تربیت پدر و مادر و یا تربیت فرمانروایان امور، و یا مالک و صاحب چیزی در میان باشد. اما در آن موارد که مراد و مقصود، تربیت و شکوفا ساختن نیروهای معنوی انسانهاست، از واژه «تزکیه» استفاده کرده است؛ مانند تربیت پیامبران الهی، و کارکرد تربیتی معارف قرآن و کتابهای آسمانی، و یا موارد خود تربیتی انسان، به معنای تصمیم و اراده وی بر پاکسازی جان از رذایل و ناپاکیها. هر چند واژههای قرآنی دیگری مثل رشد، هدایت، شفاء، تقوا، تهذیب، انبات، صنع، اصلاح، تطهیر و… را نیز میتوان به نوعی ناظر بر تربیت مورد نظر قرآن به حساب آورد، اما هیچ یک به اندازه ی تزکیه، ناظر و متمرکز بر روی تربیت دلخواه قرآن، به مفهوم فراهم سازی بستر و زمینه رشد و شکوفایی کششها و گرایشهای مثبت معنوی و متعالی انسانی نیست. گذشته از تأمل در معنا و مفهوم تزکیه ، از جمله ادلهای که برای اثبات جایگاه محوری تزکیه در میان سایر مفاهیم تربیتی قرآن میتوان برشمرد، دو چیز است:
1- از تأمل در واژههای تربیتی و آیاتی که سیمای انسان رشد یافته و تکامل یافته از جنبه استعداد و نیروهای معنوی را ترسیم میکند، به این مطلب دست می یابیم که سایر واژههایی که در ادبیات قرآنی حامل بار تربیتی هستند، چهره انسانی که در مسیر کمال یابی و تربیت پذیری قرار دارد را تصویر میکنند، حال آنکه دست یافتن به مقام تزکیه، ترسیم کننده سیمای انسان باریافته به قله کمال و تربیت یافتگی است؛“قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا*وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا“ (شمس/ ۹-١٠) «هر کس نفس خود را پاک و تزکیه [تربیت] کردرستگار شد.و آن کس که نفس خود را با معصیت و گناه آلوده ساخت، نومید و محروم گشته است.»“قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى“(اعلی/۱۴)«رستگار شد آن کس که نفس خویش را تزکیه کرد.»“… وَمَنْ تَزَکَّى فَإِنَّمَا یَتَزَکَّى لِنَفْسِهِ ..“(فاطر/۱۸)«و هر کس به تزکیه و پاکی خویش بپردازد، نتیجه آن به خودش باز میگردد.»
2- دلیل دیگر آن است که فرآیند رسالت پیامبران و مهمترین کار ویژه ی آنان در قرآن، تعلیم و تزکیه انسان ها معرفی شده است؛“لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ …“(آل عمران/۱۶۴) «خداوند بر مؤمنان منت نهاد [نعمت بزرگی بخشید] هنگامی که در میان آنها پیامبری از خود ایشان برانگیخت که آیات او را بر آنها میخواند و آنها را پاک میکند و کتاب و حکمت میآموزد.»“اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى*فَقُلْ هَلْ لَکَ إِلَى أَنْ تَزَکَّى“(نازعات/۱۷- ۱۸) «ای موسی به سوی فرعون برو که طغیان کرده است و به او بگو: آیا میخواهی پاکیزه شوی؟!» بر اساس این آیات شریفه، انسان و جامعه مزکی و پیراسته از آلایشها و رذیلتها، همان انسان و جامعه آرمانی است که انبیای الهی در پی آن بوده و غایت و هدف نهایی تلاشها و کوششهای آنان به حساب میآید. دیگر اهداف انبیای الهی، اهداف میانی به شمار میرود. بر اساس این دو دلیل، میتوان گفت واژه تزکیه ژرفترین و فراگیرترین واژهای است که قرآن در مورد تربیت انسان مطلوب و مورد نظر خویش به کار برده است. نگاه و نظریه قرآن در این باره که از میان عناصر و مؤلفههای سهگانه مربی، متربی و شیوه تربیت، کدام یک نقش محوری دارد نوعی وفاق در میان متفکران مسلمان و اندیشمندان علوم اخلاقی و تربیتی وجود دارد مبنی بر اینکه نظام تربیتی قرآن، نظام متربی محور است.(مقاله ی رابطه تعلیم و تربیت از منظر قرآن/1389)
دلیل این وفاق وهم اندیشی، آیات شفاف و روشن قرآن است که به هنگام سخن گفتن از تربیت و تزکیه، نقش اصلی را به اراده، عمل و رفتار متربیان و خواسته و تلاش آنها داده است؛ چه در قرآن کریم، هر گاه پای تربیت و تزکیه به میان آمده است، روی سخن با متربی و کسی است که در پی پیراستن و تزکیه خویشتن خویش است؛ مانند:(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى)(اعلی/۱۴)(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها)(شمس/۹)(الَّذِی یُؤْتِی مَالَهُ یَتَزَکَّى)(لیل/۱۸) چنان که پیداست، در این شمار از آیات تربیتی قرآن، محوریترین نقش به متربی نسبت داده شده است چرا که براى حصول تربيت دو چيز لازم است يكى آنكه مربى (بكسر باء) تام الفاعلية باشد و ديگر اينكه مربّى (بفتح باء) تام القابلية باشد. خداوند که در فاعليت خود تام الفاعلية است ذاتا و اگر نقصى باشد از جانب قابليت قابل است. پس خدا ربّ است اگر چه مربوبى نباشد چنانچه او خالق است اگر چه مخلوقى نباشد و رازق است اگر چه مرزوقى نباشد و عالم است اگر چه معلومى نباشد واین متربی است که باید قابلیت تربیت را در خود حاصل کند تا نتیجه ی لازم حاصل شود.(أطيب البيان في تفسير القرآن/1378ش/ ج1/ ص438) پس ذات مقدس حق در هر موجودى در اين عالم، استعداد و قابليّت تكامل و تربيت را به وديعت نهاده، و اگر موجودى طريق تكامل را نپيمود و استعداد خود را به فعليّت نرسانيد بواسطه تصادف با موانعى بوده كه قابليت او را از بين برده و مانع پيشرفت او شده است.
شیوه های تربیتی قرآن
بالاترين مرتبه تربيت حق ارسال رسل و انزال كتب و جعل احكام و خلقت بهشت و دوزخ و ترغيب و تهديد كه سبب وصول بنده به مدارك و درجات فيض حق ميشود ميباشدو محور تربیت، نفس انسان است و تربيت نفس نیز عبارت است از آراستن نفس به نيكى ها و پيراستن آن از بدى ها و آلودگى ها به تعبير ديگر تربيت و تزكيه نفس ، يكى از اهداف بزرگ رسالت انبياست كه قرآن مى فرمايد: و لقد منّ اللّه على المؤمنين اذبعث فيهم رسولاً من انفسهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة(آل عمران/164) يعنى همانا خداوند بر افراد با ايمان منت نهاد و نعمت سنگينى را بر آن ها ارزانى داشت كه بر آنان پيامبرى را مبعوث نمود تا بر آنان آيات خداوندى را تلاوت كند و آنان را از آلودگى ها پاك سازد و به آن ها كتاب و حكمت تعليم دهد. وَ يُزَكِّيهِمْ تزكيه بمعنى رفع رجاست و پليدى و خباثت و نجاست است، و حضرتش مبعوث شد براى رفع رجس كفر و شرك و اخلاق رذيله و افعال سيّئه كه در دوره جاهليت سر تا سر عالم را گرفته بود بالاخص در جزيرة العرب.(اطیب البیان فی تفسیرالقرآن/1378ش/ ج 3/ص 419)
محيطى كه پيغمبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در آن به حد رشد و سپس به مرتبه نبوت و رسالت رسيد از هر گونه فضائل انسانى و كمالات نفسانى خالى بود و همه اخلاق رذيله و صفات شيطانى در آنجا حكمفرما بود. كبر، نخوت، خودپسندى، خيانت، دروغ، دزدى، قتل، غارت، بىعفتى، زنا، قمار، كينهتوزى، ظلم، بىانصافى، ميگسارى و صدها مفاسد ديگر در ميان آنها شيوع داشت و تواضع، فروتنى، امانت، راستى، رحم، عاطفت، عفت، پاكدامنى، انصاف، مروت، عدالت، احسان و ديگر صفات نيك رخت بربسته بودند، در چنين محيطى پيغمبر اسلام بوسيله قرآن جامعه را به پيراسته شدن از صفات زشت و آراسته شدن بصفات نيك دعوت فرمود. يك جا ميفرمايد“ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ “(نحل/ 92) «بدرستى كه خدا امر ميكند به عدالت و نيكى و اداء حقوق خويشاوندان و نهى ميكند از كارهاى قبيح و زشت و تجاوز بحقوق ديگران، شما را پند ميدهد شايد متذكر شويد» خداوند تبارك و تعالى به سه چيز امر فرموده عدل و احسان و إيتاء ذى القربى و از سه چيز نهى نمود فحشاء و منكر و بغى بايد شما بندهگان متذكر شويد و فراموش نكنيد إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ عدل در عقائد خالى از افراط و تفريط يعنى نه چيزى در دين اضافه كند كه بدعت بگذارد يا غلو كند و نه منكر يكى از ضروريات شود كه مرتد ميشود و هر دو از اقسام كفر است و عدل در اخلاق كه از صفات حميده است، و دو طرف آنها از صفات خبيثه افراط و تفريط و عدل در احكام باتيان واجبات و ترك محرمات و نيز عدل بمعنى اعطاء كل ذى حق حقه و صاحبان حقوق بسيارند حق اللَّه و حق الرسول و الأئمه و العلماء و ابوين و اولاد و اقارب و هم جوار بلكه مؤمن . (و الاحسان) بذل مال و الجاه و خدمت ببندگان خدا زائد بر مقدار واجب و اتيان باعمال صالحه و افعال مستحبه و هدايت و ارشاد خلق و اصلاح امور بندگان و قضاء حوائج آنها و كلّ حسن كه نفعش عائد بغير شود بلكه احسان بنفس هم ممكن است شامل شود. وَ إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى اگر مراد ذى القربى مؤتى باشد مراد صله رحم است از آباء و امّهات و اجداد و جدات و ان علوا و اولاد و احفاد و ان نزلوا و اخوه و اخوات و اولاد آنها و اعمام و عمّات و اخوال و خالات و اولاد آنها كه در طبقات ارث هستند تمام ذى القربى هستند و اگر مراد ذى القربى حضرت رسالت باشد چنانچه اخبار بسيارى داريم ائمه اطهار هستند كه يك سهم خمس راجع بآنها است (وَ يَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ) فحشاء افعال قبيحه كه در نظر عرف و عقلاء زشت است و از همين باب است فحش كه با سبّ فرق دارد مثل نسبت لواط و زنا نسبت بغير يا زن يا مادر و خواهر و دختر او به عبارات ركيكه (وَ الْمُنْكَرِ) معاصى كه در نظر شرع منكر است و از اين باب است نهى از منكر كه شامل جميع معاصى ميشود صغيره و كبيره ظاهريه و باطنيه قوليه و فعليه (وَ الْبَغْيِ) تجاوز از حد است و لذا اطلاق بر زنا ميشود زانيه را بغيّ ميگويند و بر ظلم ميشود و بر خروج بر امام مثل اصحاب جمل و صفين و غير اينها فئة باغيه بر حسود ميشود و امثال اينها (يعظكم) مواعظ الهيه ارائه طريق بصراط مستقيم و انذار از سبل شيطانى و عقوبات اخروى و بليّات دنيوى (لعلكم) يعنى بايد و شايد (تذكرون) متذكر شويد و پند بگيريد(اطیب البیان فی تفسیرالقرآن/1378ش/ ج 8 /ص 175-177)
در جاى ديگر ميفرمايد“ وَ قَضى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً، الى آخر الآيات“ (اسراء/ 23- 38 ) «وحكم فرمود پروردگار تو و دستور داد براى جميع مكلفين اينكه عبادت نكنيد مگر او را و به والدين پدر و مادر احسان كنيد و هر آينه اگر نزد تو يكى از آنها به پيرى و بزرگى رسيدند يا هر دوی آنها پس نگو به آنها كلمه اف را و آنها را دور از خود نكن و بگو از براى آنها كلام محترمانه.»“وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ“ معنى آیه اين نيست كه اگر به پيرى نرسيدهاند جائز باشد گفتن افّ بلكه مراد اينست كه انسان در پيرى بهانه زياد دارد و توقعات بسيار و اولاد را خسته و ناراحت ميكند اگر بخواهد تمام توقعات آنها را انجام دهد ميفرمايد اظهار خستگى و ناراحتى نكن و بزبان فارسىايش نگو چون آدم پير زود دل شكسته ميشود در اخبار دارد اگر از كلمه افّ چيزى كمتر بود خداوند از او نهى ميفرمود وَ لا تَنْهَرْهُما نهر كلمه زجر يعنى لا تزجرهما آنها را زجر نكن و ناراحت نكن كه از تو منزجر شوند وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا كَرِيماً با احترام با آنها صحبت كن حرف سبك بآنها نزن باصطلاح معروف است بنشين و بفرما و بتمرگ يك معنى دارد لكن بسيار تفاوت ميكند.( اطیب البیان فی تفسیرالقرآن/1378ش/ ج 8 /ص 238) و جاى ديگر ميفرمايد“وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً“ الى آخر الآيات( فرقان/ 64) «بندگان خدا كسانى هستند كه فروتن بر روى زمين راه ميروند و هر گاه نادانان با آنها سخن گويند بكلام مسالمتآميز پاسخ دهند» و …كمتر سورهاى در قرآن وجود دارد كه خالى از دستورات اخلاقى و تربیتی باشد هدف قرآن و علّت بعثت پيغمبر اسلام تتميم مكارم اخلاق و تأسيس كارخانه آدمسازى است كه ميفرمايد «بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق»( اطیب البیان فی تفسیرالقرآن/1378ش / ج1/ص 51) مكتبى را كه قرآن تأسيس فرمود مكتب عمل بوده و در مدت كمى توانست مردانى را تربيت كند كه از لحاظ اخلاق و برادرى و برابرى، گذشت و صميميّت و ساير صفات برجسته موجب حيرت جهانيان و واقعا در خور ستايش و ثنا باشند و در خود قرآن در توصيف آنان ميفرمايد“ وَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ“ (حشر/ 9) و بالجملة اگر كسى بدقّت در دستورات اخلاقى قرآن بنگرد و سپس تأثير شگفتآورى را كه اين دستورات در مسلمين صدر اول بخشيد بررسى و مطالعه نمايد اذعان و اعتراف ميكند كه اين كتاب از جانب خداوند حكيم و مربّى و پروردگار جهانيان است كه تربيت تكوينى و تشريعى آنان لايق بشأن او است( اطیب البیان فی تفسیرالقرآن/1378ش / ج1/ص52)
تربيت تكوينى حقّ عبارت از افاضه وجود بتمام ماهيات ممكنه از عالم مجردات تا ماديّات و آنها را بواسطه اسباب و مقدّماتى كه بآنها احتياج دارند از مرتبه قابليّت بمقام فعليت رسانيدن است و تربيت تشريعى عبارت از تكميل نفوس انسانى بواسطه معارف حقه و ملكات حسنه و اعمال صالحه است كه موجب سعادت و رستگارى و نيل بفيوضات اخروى و نعم هميشگى خواهد بود.(همان/ ص 99)و هدايت خداى تعالى دو قسم است: يكى هدايت تكوينى و ديگرى تشريعى. و اما هدايت تكوينى هدايتى است كه به امور تكوينى تعلق مىگيرد، مانند اينكه خداوند هر يك از انواع مصنوعات را كه آفريده، او را به سوى كمال و هدفى كه برايش تعيين كرده و اعمالى كه در سرشتش گذاشته راهنمايى فرموده و شخصى از اشخاص آفريده را به سوى آنچه برايش مقدر شده و نهايت و سررسيدى كه براى وجودش قرار داده است به راه انداخته، چنان كه مىفرمايد:” رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى” (طه/50) و مىفرمايد” الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى” (اعلی/2-3)
و اما هدايت تشريعى؛ اين هدايت مربوط است به امور تشريعى از قبيل اعتقادات حق و اعمال صالح كه امر و نهى، بعث و زجر و ثواب و عقاب خداوند همه مربوط به آن است. اين قسم هدايت نيز دو گونه است: يكى ارائه طريق يعنى صرف نشان دادن راه كه هدايت مذكور در آيه” إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً”(انسان/3) از آن قبيل است. و ديگر ايصال به مطلوب يعنى دست طرف را گرفتن و به مقصدش رساندن كه در آيه” وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ"» به آن اشاره شده.(ترجمه الميزان/1374ش/ ج7/ص 478 )
انذار و تبشير دو اصل مهم تربيتى می باشدو آن چه با رجوع به آیات قرآن حاصل می شود این است که بشارت و انذار يا تشويق و تهديد، بخش مهمى از انگيزه هاى تربيتى را تشكيل مى دهد. چرا که آدمى هم بايد در برابر انجام كار نيك تشويق شود و هم در برابر كار بد كيفر ببيند تا آمادگى بيشترى براى پيمودن مسير اول و گام نگذاردن در مسير دوم پيدا كند. تشويق به تنهايى براى رسيدن به تكامل اخلاقى فرد يا جامعه كافى نيست ؛ زيرا انسان در اين صورت مطمئن است كه انجام گناه براى او خطرى ندارد. از طرفى انذارِ تنها هم براى تربيت اخلاقى افراد مؤثر نيست ، چون ممكن است روحيّه ياءس و نااميدى به وجود آورد.بشارت و انذار همواره در آیات قرآن هدف بعثت پيامبران معرفی شده است قرآن كريم در وصف انبيا مى فرمايد” فبعث اللّه مبشرين و منذرين” (بقره /213) «خداوند پيامبران را نويد دهنده و بيم دهنده برانگيخت» و نيز مى فرمايد” و ما نرسل المرسلين الا مبشرين و منذرين” (انعام /48) «ما انبيا را نفرستاديم مگر در حالى كه نويد دهنده و بيم دهنده بودند. آرى ، انبيا و رسولان الهى كه مربيان حقيقى و معلمان دلسوز بشر بودند از اين دو روش براى تربيت اخلاقى و روحى مردم استفاده كرده اند.»
خداى سبحان كه انسانها را بهتر از خود انسانها مىشناسد، چون خالق آنان است شرايع و قوانينى براى آنان تاسيس كرد، و اساس آن شرايع را توحيد قرار داد، كه در نتيجه هم عقايد بشر را اصلاح مىكند، و هم اخلاق آنان، و هم رفتارشان را، در آيات مورد بحث فرمود فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ، وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ بطورى كه ملاحظه مىكنيد بعثت انبيا را مقارن و توأم با بشارت و تهديد كرده، كه همان فرستادن كتابى است مشتمل بر احكام و شرايعى كه اختلافشان را از بين مىبرد.و از همين باب است آيه شريفه:” وَ قالُوا ما هِيَ إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا، نَمُوتُ وَ نَحْيا، وَ ما يُهْلِكُنا إِلَّا الدَّهْرُ، وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْمٍ، إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ“ اعتقاد به معاد مستلزم تدين به دين، و آن هم مستلزم پيروى احكام دين در زندگى است، و مستلزم آن است كه در تمام احوال و اعمال مراقب روز بعث و معاد باشند، لذا معاد را انكار كرده و اساس زندگى اجتماعى را بر صرف زندگى دنيا قرار دادند، بدون اينكه نظرى به ما وراى آن داشته باشند(ترجمه الميزان/1374ش / ج2/ ص 180).
قرآن يكى دیگر از روش هاى مؤثر در تربيت روحى انسان ها را موعظه مى داند و در بسيارى از آيات به آن سفارش نموده “يا ايها الناس قد جاءتكم موعظة من ربكم و شفاء لما فى الصدور” (یونس /57 ) اى مردم ! اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمده و درمان آن چه در سينه هاست . اگر چهار صفتى كه در اين آيه براى قرآن آمده با خود قرآن سنجيده شود آيه شريفه به صورت جامعى در مى آيد كه تمامى آثار پاكيزه و زيبائى قرآن را در بر دارد. قرآن در روحيّه مردم مؤمن چنان اثر مى كند كه دل ها بارور مى شود و نقش پاكى ها در آن ها ترسيم مى گردد(ترجمه الميزان/1374ش / ج 10/ص116) در واقع آيه شريفه چهار مرحله از مراحل تربيت و تكامل انسان را در سايه پيروى از قرآن بيان مى كند.
1- موعظه و اندرز.
2- پاكسازى روح انسان از انواع رذايل اخلاقى .
3- هدايت ؛ كه پس از پاكسازى انجام مى گيرد يعنى تكامل و پيشرفت انسان در تمام جنبه هاى مثبت .
4- شايستگى انسان براى رسيدن به رحمت و نعمت پروردگار. هر يك از اين مراحل به دنبال ديگرى قرار داردو همه آن ها در پرتو پيروى از قرآن كريم به دست مى آيد(تفسیرنمونه/1374/ج8/ص319)
قرآن كريم انسان ها را اندرز مى دهد و زنگار گناه و صفات زشت را از قلب ها مى زدايد و نور هدايت را بر دل ها مى تاباند و نيز قرآن است كه نعمت هاى الهى را بر فرد و جامعه نازل مى گرداند.
پيامبر گرامى اسلام نیز ماءمور به موعظه نمودن است"قل انمّا اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه مثنى و فرادى”(سباء /46) يعنى بگو: كه من شما را به يك موضوع پند مى دهم و آن اين كه چه دو نفر باشيد چه يك نفر براى خداوند كار كنيد. از نظر قرآن كريم ، انسان در تمامى عمر، به موعظه و پند و اندرز نيازمند است ، چه نوجوان باشد چه عمر او زياد باشد لذا لقمان حكيم براى تربيت فرزندش او را موعظه مى كنداذ قال لقمان لابنه و هو يعظه زمانى كه لقمان به فرزندش گفت و حال اينكه او را موعظه مى كرد اين چنين موعظه نمود"يا بنى لاتشرك باللّه ان الشرك لظلم عظيم” (لقمان /13) «پسرم ! براى خدا شريكى مگير، زيرا شرك ستمى بزرگ است» در جای دیگری قرآن موعظه ی خداوند به حضرت نوح را كه عمر طولانى داشت نيز بيان مى كند” انّى اعظك ان تكون من الجاهلين” (هود /46 ) طريقه و شيوه موعظه كردن نیز در قرآن بيان شده است . وقتى موسى و هارون ماءمور شدند كه براى ارشاد و هدايت فرعون بروند؛ به آن ها گفته شد"فقولا له قولاً لينا لعله يتذكر او يخشى” (طه /44 ) «وقتى با فرعون روبرو شديد با او به نرمى سخن بگوييد شايد متذكّر شود و از عاقبت كار خود بترسد» ليّن مقابل خشن است و در هر جا به مناسبت خود اطلاق ميشود در لباس لباس ليّن و خشن در پوست بدن ليّن و خشن نرم و زبر در اخلاق صفات حميده و اخلاق رذيله در فواكه و مأكولات و غير اينها و من جمله در كلام بالاخصّ در تعليم و در باب هدايت و ارشاد و دلالت چنانچه كفّار و مشركين در زمان حضرت رسالت آنهايى كه از روى حقيقت و واقعيّت مشرّف بشرف اسلام شدند مشاهده اخلاق و رفتار آن حضرت را كردند غير از آنهايى كه بطمع مال و رياست يا خوف و دهشت ايمان آورده بودند (أطيب البيان في تفسير القرآن/1378/ج9/ص36) بنابراین مراد از اينكه فرمود” فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً” اين است كه در گفتگوى با فرعون از تندى و خشونت خوددارى كنند، كه همين خويشتن دارى از تندى، واجبترين آداب دعوت است.(ترجمه الميزان/1374/ ج14/ ص213)
يكى از روش هاى مؤثر براى تربيت نفس كه قرآن بدان اشاره نموده است ؛ روش نصيحت و خيرخواهى است .قرآن كريم انبيا و پيشوايان دينى را نصيحت كنندگان و خيرخواهان بشر معرفى مى نمايد كه در سوره اعراف قرآن كريم از چهار نفر آن ها ياد مى نمايد: 1. حضرت نوح عليه السلام 2. حضرت هود عليه السلام 3. حضرت صالح عليه السلام 4. حضرت شعيب عليه السلام
“أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمِينٌ “(اعراف/68) علاوه بر اينكه تبليغ رسالت كردم خود هم دلسوز شما هستم و پند و اندرز ميدهم شما را كه بپذيريد نصايح مرا و الّا وظيفه من مجرد تبليغ است وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِينُ (أطيب البيان في تفسير القرآن/1378/ ج5/ ص359)
آرى ، پيامبران براى آگاهى و آشنايى مردم به وظايف خويش و تربيت اخلاقى آنان ، از نصيحت وخيرخواهى به عنوان يك روش استفاده نموده اند. ابراهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب و اسباط بر دين توحيد و يكتا پرستى بوده و اولاد خود را بتوحيد وصيت مينمودند(همان/ ج 2/ص 212 ) همچنین قرآن كريم ، يكى از روش هاى مؤثر و مفيد در تربيت نفس را مساءله وصيت دانسته است خداوند به انسان سفارش مى كند كه"ووصيّنا الانسان بوالديه حسنا”(عنکبوت /8)ودر جای دیگر مردم را به حق و حقيقت و صبر و استقامت و فضايل اخلاقى و مكارم نفسانى توصيه و سفارش كنند"ان الانسان لفى خسر الا الذين امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر” (عصر/1-3) قرآن كريم مى فرمايد انسان ها در قيامت در خسران و زيان هستند مگر كسانى كه اهل ايمان و عمل صالح باشند وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ به اهل بيت و بستگان و خويشان و رفقا و هر كه را بتواند سفارش كند بحق و حقيقت در فعل واجبات و ترك محرمات و تقويت ايمان و تزكيه اخلاق و ازدياد معرفت و ساير نيكيها.وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ در مصائب و بليات و تحمل مشاق عبادات و جلوگيرى نفس از معاصى كه سه درجه صبر است و در اخبار تفسير شده بولايت چون روح ايمان است و بدون ولايت يك مجسمه بيش نيست.و معنی آیه این است که همه انسان ها در زيان هستند مگر اهل ايمان و عمل صالح و كسانى كه به حق و صبر سفارش مى كنند.( أطيب البيان في تفسير القرآن/1378/ ج14/ص222).پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نیز بسيارى از مسايل تربيتى و اخلاقى را به صورت وصيت بيان داشته اند. وصيّت هاى آن حضرت به تفصيل در كتاب مكارم الاخلاق طبرسى درج شده است. علاوه بر این قرآن كريم يكى از روش هاى مؤثر در تربيت را ياد قيامت مى داند. قرآن وقتى پيامبران را به عظمت و بزرگى ياد مى كند مى فرمايد: ياد قيامت و سراى آخرت بود كه آن ها را به اين مرتبه والا و مقام و منزل عالى انسانى رسانيد. قرآن كريم علت تباهى و سقوط افراد گنهكار را فراموشى قيامت و روز حساب مى داند. ايمان نداشتن به آخرت و استخفاف امر حساب و جزاء ريشه تمامى گناهان و مورد آن است و در مقابل آن، ايمان به آخرت منشا همه كارهاى نيك و منبع همه خيرات و بركات است، پس هر صفت سوء و هر ننگى كه به پيشانى آدمى مىخورد از ناحيه فراموش كردن آخرت مىخورد، هم چنان كه هر مثل حسن و صفت پسنديده كه آدمى به خود مىگيرد از ناحيه ياد آخرت است.پس كسانى كه ايمان به آخرت ندارند ريشه همه مثلهاى سوء و صفات زشتند، چون ملاك زشتى يعنى انكار آخرت، صفت لازم ايشان است، اگر بعضى از مؤمنين به آخرت هم احيانا دچار مثل سوء مىشوند به خاطر فراموشى موقت روز حساب است، كه باز منكرين آخرت ريشه آن فراموشى هستند. (ترجمه المیزان/ 1374ش/ج 12/ ص 403 ) در مقابل، ياد مرگ و قيامت در تربيت و تهذيب روح انسان تاءثير فراوان دارد و در روايات بدان اشاره شده است ؛ امام صادق عليه السلام مى فرمايد: ذكر الموت يميت الشهوات فى النفس و يقلع منابت الغفلة و يقوّى القلب بمواعد اللّه و يرق الطبع و يكسر اعلام الهوى و يطفئ نار الحرص و يحقّر الدنيا (بحار الانوار/1457ق/ج6 /ص 132) ياد مرگ شهوتها در نفس را مى ميراند و غفلت انسان را از بين مى برد و باعث قوت قلب انسان به وعده هاى الهى مى شود، طبيعت انسان را نرم مى كند و هوس را مى شكند و آتش حرص را خاموش و دنيا را در نظر انسان كوچك و حقير مى كند.ياد مرگ و قيامت درقرآن ابعاد مختلفی دارد و قرآن وروايات براى تهذيب روح بشر وتربيت انسان ، موضوع ياد مرگ و قيامت را در ابعاد مختلفى مطرح كرده اند كه به نمونه اى از آن ها در آیات قرآنی اشاره مى شود؛در نماز مى خوانيم : مالك يوم الدين در آيه مورد بحث درست است كه منظور بيان صفتى از اوصاف خداست ولى در عين حال هدف ديگر، يادآورى روز قيامت است كه اين يادآورى خود فوائد بسيار و آثار تربيتى فراوانى دارد و قرآن در موارد بسيار زيادى و در هر مناسبتى از روز قيامت ياد مىكند و از آن انگيزهاى براى اصلاح حال مردم مىسازد.(تفسیر كوثر/بی تا/ ج1/ ص 23 ) در انفاق :"انما نطعمكم لوجه اللّه … انا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا”( انسان /10)در جهاد: قرآن كريم به كسانى كه به بهانه گرمى هوا به جهاد نمى رفتند مى فرمايد:"قل نار جهنم اشدّ حرّا لو كانوا يفقهون” (توبه/81) « اى پيامبر به آنان بگو آتش دوزخ از اين هم گرمتر است اگر مى دانستيد». در كار و كسب : قرآن كريم ، به كسانى كه كم فروش هستند مى گويد آيا اين ها گمان مى كنند كه در روز قيامت (براى محاسبه ) مبعوث نمى شوند ."ويل للمطففين … الا يظنّ اولئك انهم مبعوثون ليوم عظيم” (مطففین /1-3 ) اشاره به اين حقيقت است كه در اجتناب از كمفروشى احتمال خطر و ضرر آخرتى هم كافى است، اگر كسى يقين به قيامت نداشته باشد، و تنها احتمال آن را بدهد همين احتمال كه ممكن است قيامت راست باشد، و خداى تعالى در آن روز عظيم مردم را بدانچه كردهاند مؤاخذه كند، كافى است كه او را از كمفروشى باز بدارد.(ترجمه الميزان/1374ش/ ج20/ص: 381)و موارد بسیار دیگری که قرآن کریم از هشدار به وقوع قیامت هدفی تربیتی را دنبال می کند.
الگوهای تربیتی قران
برنامه هاى عملى هميشه مؤثرترين برنامه هاست چون عمل ، حكايت از ايمان عميق انسان به گفتارش مى كند و سخنى كه از دل برآيد بر دل نشيند. قرآن كريم براى تزكيه و تربيت نفسانى مردم اسوه هاى ارزشمندى را كه در صفات برجسته انسانى ممتاز بودند معرفى مى كند و اين ، يكى از روشهاى تربيت است . وقتى قرآن كريم در مقام بيان و تعريف نيكى مى باشد نيكان و ابرار را براى مردم معرفى مى كند. به جاى ذكر صفت، موصوف را معرفى مى كند.
قرآن مى فرمايد: نيكى آن نيست كه چهره هاى خود را به (موقع نماز) به طرف شرق و غرب متوجه سازيد (و تمام گفتگوهاى شما از مساءله قبله و تغيير قبله باشد و همه وقت خود را مصروف آن سازيد) بلكه نيكوكار كسانى هستند كه به خداوند و روز رستاخيز و فرشتگان و كتاب آسمانى وپيامبران ايمان آورده اند."ليس البر ان تولّوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكنّ البرّ من امن باللّه و اليوم الاخر و الملئكة و الكتاب و النبييّن”( بقره / 177)
این آيه شريفه جامع جميع كمالات انسانيه و دال است بر ملكات نفسانيه صريحا يا ضمنا، چه كمالات و ملكات حسنه با وجود بسيارى آنها، شعب آن منحصر است در سه چيز: 1- صحت اعتقادات كه قسمت اول آيه بيان فرموده. 2- حسن مباشرت كه وسط آيه به آن اشاره فرموده.3-تهذيب نفس كه آخر آيه آن را عنوان فرموده و لذا كسى را كه مستجمع اين صفات باشد، وصف فرموده به صدق نظر به ايمان و اعتقاد او، و به تقوى نظر به معاشرت او با خلق و معامله او با حق. و به سوى اين اشاره فرموده حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه: من عمل بهذه الاية فقد استكمل الايمان(تفسير صافى/1415ق/ ج1/ص215) هر كه عمل نمايد به اين آيه شريفه، پس بتحقيق ايمان كامل را دارا گرديده. اماميّه فرمودهاند مراد به اين آيه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام است، زيرا آن سرور جامع اين صفات محققا بود.(تفسير اثنا عشري/1363ش/ ج1/ص326) قرآن كريم حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله و حضرت ابراهيم عليه السلام را به عنوان اسوه و مقتداى مردم معرفى نموده است.” لقد كان لكم فى رسواللّه اسوة حسنه” (احزاب /21) «براى شما در زندگى رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله سرمشق نيكويى بوده است» ."قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم و الذين معه” (ممتحنه /4) «براى شما تاءسى نيكى در زندگى ابراهيم عليه السلام و كسانى كه با او بودند وجود داشت .»انتخاب فرستادگان خدا از ميان انسانها به خاطر آنست كه بتوانند سرمشق عملى براى امتها باشند، چرا كه مهمترين و مؤثرترين بخش تبليغ و دعوت انبياء، دعوتهاى عملى آنها است، و به همين دليل دانشمندان اسلام، معصوم بودن را شرط قطعى مقام نبوت دانستهاند، و يكى از براهين آن، همين است كه آنها بايد” اسوه ناس” و” قدوه خلق” باشند.قابل توجه اينكه تاسى به پيامبر ص كه در آيات مورد بحث آمده به صورت مطلق ذكر شده كه تاسى در همه زمينهها را شامل مىشود، هر چند شان نزول آن جنگ احزاب است، و به راستى اگر پيامبر ص در زندگى ما، اسوه باشد، در ايمان و توكلش، در اخلاص و شجاعتش، در نظم و نظافتش، و در زهد و تقوايش، به كلى برنامههاى زندگى ما دگرگون خواهد شد و نور و روشنايى سراسر زندگى ما را فرا خواهد گرفت.(تفسير نمونه/1374ش/ ج17/ص/264) واز آنجا كه قرآن مجيد، در بسيارى از موارد. براى تكميل تعليمات خود از الگوهاى مهمى كه در جهان انسانيت وجود داشته شاهد مىآورد، در آيات مربوط به حضرت ابراهیم نيز به دنبال نهى شديدى كه از دوستى با دشمنان خدا در آيات قبل شده سخن از ابراهيم ع و برنامه او به عنوان پيشواى بزرگى كه مورد احترام همه اقوام، مخصوصا قوم عرب، بوده به ميان مىآورد و مىفرمايد:” براى شما در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند اسوه خوبى وجود داشت” (همان/ ج24/ص 17)
حقیقتا براى تربيت معنوى و تزكيه روحى مردم ذكر نمونه و اسوه امرى ضرورى است كه قرآن كريم به اين موضوع اهميت فوق العاده قايل شده است و كرارا به پيامبر اكرم نیز مى فرمايد: به ياد پيامبران بزرگ باش كه برخوردار از اين صفات برجسته انسانى و واجد فضايل و مكارم روحى بودند. “و اذكر فى الكتاب موسى انه كان مخلصا و كان رسولاً نبيا” (مریم /51)در اين كتاب آسمانى از موسى ياد كن كه او مخلص بود و رسول و پيامبر والا مقامى بود.“واذكر فى الكتاب ادريس انه كان صديقا نبيا” (مریم /56) « در كتاب آسمانى خود از ادريس ياد كن كه او بسيار راستگو و پيامبر بزرگى بود».“واذكر فى الكتاب اسماعيل انه كان صادق الوعد” (مریم /54 ) «در كتاب آسمانى خود از اسماعيل ياد كن كه در وعده هايش صادق و رسول و پيامبر بزرگى بود».البته روشن است كه مقصود اصلى خطاب به مؤمنان و گروندگان به اسلام است كه درس مقاومت و پايدارى و اخلاص و اعتقاد و عمل را از انبيا بياموزند و الاّ پيامبر اكرم مقتداى تمام پيامبران و اولياو معصومان عليهم السلام است . اگر قرآن به توحيد و عدالت و صداقت و صبر و تحمل و اخلاص و ديگر صفات نيكو و عقايد حسنه دعوت مى نمايد؛ پيش از آن افرادى راكه در اين صفات و خصال برتر و بهتر از همه بودند به جامعه انسانيت معرفى مى كند. هميشه وجود الگوها وسرمشق هاى بزرگ در زندگى انسان ها وسيله مؤ ثّرى براى تربيت وپرورش روحى انسان ها بوده است ، به همين دليل ، پيامبران و رهبران معصوم ، مهم ترين قسمت هدايت وتربيت را با عملشان نشان مى دادند دراين جا نیز نمونه اى از تربيت معنوى بعضى از انبيا الهى را ذكر مى كنيم كه چگونه با خداوند و با مردم سخن گفتند و نحوه سلوك و رفتار آن ها در جامعه اسلامى چگونه بوده است و تا چه حد و ميزان در برابر خداوند رعايت ادب اسلامى را مى نمودند يا در برابر اهانت هاى مردم جاهل چگونه عكس العمل نشان مى دادند:
1- شكيبايى حضرت نوح عليه السلام :حضرت نوح عليه السلام اولين پيامبر اولوا العزم است كه ساليان طولانى به هدايت و تبليغ و ارشاد و تربيت مردم مشغول بود و گروه اندكى به او ايمان آوردند امّا مردم در برابر راءفت و دلسوزى اين پيامبر توهين و خشونت روا مى داشتند كه قرآن مى فرمايد:” قال الملا من قومه انا لنريك فى ضلال مبين”(اعراف/60) «اشراف قومش گفتند: تو را در گمراهى آشكار مى بينيم» امّا حضرت نوح بالحنى آرام و متين و برخاسته از شكيبايى و حلم مخصوص به پيامبران در پاسخ آن ها گفت : من نه تنها گمراه نيستم بلكه هيچ گونه نشانه اى از گمراهى در من وجود ندارد ولى من فرستاده پروردگار جهانيانم” قال يا قوم ليس بى ضلالة و لكنّى رسول من رب العالمين” (اعراف/61 )
آن قدر اين پيامبر بزرگ الهى را ناراحت نمودند كه در برابر اين همه اهانت عرض كرد:"رب انصرنى بما كذّبون”(مومنون/26) «پروردگارا! در مقابل تكذيب آن ها مرا يارى كن.» به خاطر اين همه صبر و استقامت و شكيبايى خداوند امتيازى و افتخارى در قرآن به او داده كه براى هيچ كدام از انبيا آن امتيازوافتخار را اعطا نكرده و آن اين كه مى فرمايد سلام و درود بر نوح باد در ميان جهانيان” سلام على نوح فى العالمين”(صافات/79) 2- ادب حضرت ابراهيم عليه السلام :قرآن كريم رفتار و كردار و گفتار و سيره پسنديده حضرت ابراهيم عليه السلام را به عنوان اسوه ذكر فرموده و آن قدرى كه از اين پيامبر بزرگوار بعد از حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله ستايش و تمجيد شده از ديگر انبيا به اين عظمت ياد نشده است .اين پيامبر تمام صفات يك انسان كامل در او جمع بود كه قرآن از او به عنوان يك امت ياد نموده “انّ ابراهيم كان امّة قانتا للّه ” (نحل/120) « ابراهيم به تنهايى يك امت و مطيع خداوند بود» يا اين كه مى فرمايد: “ان ابراهيم لحليم اوّاه منيب” (هود/75) «همانا حضرت ابراهيم بردبار، دلسوز و بازگشت كننده به سوى خدا بود»و در همه اوصاف و خصال پسنديده و قهرمانى خستگى ناپذير كه قرآن كريم مى فرمايد: “و ابراهيم الذى وفّى” (نجم/37) « ابراهيم كسى است كه وظيفه خود را ادا كرد» لذا قرآن كريم او را به عنوان سرمشقی براى مردم ذكرنموده است"قد كانت لكم اسوة حسنة فى ابراهيم والذين معه”( ممتحنه/4)
3- تسليم و صبر حضرت اسماعيل عليه السلام :وقتى حضرت ابراهيم عليه السلام جريان خواب خود را براى فرزندش بيان كرد كه من در خواب ديده ام تو را ذبح و قربانى مى كنم"فانظر ما ذا ترى” فكر كن و نظريه خود را بيان كن كه در اين كار چه مى بينى ؟ حضرت اسماعيل چون تسليم پروردگار است ، عرضه داشت :ماءموريت خويش را انجام بده “يا ابت افعل ما تؤ مر” بعد از آن مراتب ادب خويش را در برابر پروردگار به عالى ترين وجه بيان مى كند و هرگز به نيروى ايمان و تصميم خود تكيه نمى كند، بلكه به مشيت و اراده خداوند اعتماد و تكيه مى كند كه گويد"ستجدنى ان شاءاللّه من الصابرين”(صافات/102 ) «به خواست خداوند مرا از صابران خواهى يافت».
4- صبر و مقاومت حضرت هود عليه السلام :حضرت هود عليه السلام مبعوث به قوم عاد بود والى عاد اخاهم هودا قوم عاد در سرزمين يمن زندگى مى كردند حضرت آنان را به توحيد ومبارزه با شرك و بت پرستى دعوت مى كرد “يا قوم اعبدوا اللّه ما لكم من اله غيره افلا تتّقون”(اعراف/65 ) ولى اين قوم لجوج و مستكبر، مخصوصا ثروتمندان از خود راضى كه قرآن از آن ها به(ملاء) تعبير نموده يعنى ظاهر آن ها چشم پر كن بود به حضرت هود نسبت سفاهت و بى مغزى دادند و گفتند: ما تو را در سفاهت و سبك مغزى مى بينيم و گمان مى كنيم تو از دروغگويان باشى “قال الملا الذين كفروا من قومه انا لنريك فى سفاهة و انا لنظنك من الكاذبين”(اعراف/66 ) حضرت هود عليه السلام با آرامش روحى و ادبى كه ويژه پيامبران است بدون اينكه عصبانى گردد فرمود: اى جمعيت من هيچ گونه سفاهتى در من نيست و وضع رفتار و گفتار من بهترين دليل بر عقل من است من فرستاده پروردگار جهانيان هستم. “قال يا قوم ليس بى سفاهة و لكنّى رسول من ربّ العالمين” (اعراف/67 )
5-عفو و بخشش حضرت يوسف عليه السلام :وقتى برادران حضرت يوسف او را شناختند، شرمندگى و خجالت زايد براى آن ها به وجود آمد امّا در انتظار اين بودند كه ببينند آيا گناه بزرگشان قابل عفو و بخشش است يا نه لذا رو به سوى يوسف كردند و گفتند: به خدا سوگند كه پروردگار،تو را بر ما مقدم داشته و از نظر علم و عمل فضيلت بخشيده “قالوا تاللّه لقد آثرك اللّه علينا” هر چند ما خطا كار بوديم و ان كنّا لخاطئين .اما حضرت يوسف عليه السلام حاضر نبود اين حال شرمندگى برادران مخصوصا، هنگام پيروزيش ادامه يابدبلافاصله با اين جمله به آن ها امنيت و آرامش خاطر داد و گفت امروز هيچگونه سرزنش و توبيخى بر شما نخواهد بود"قال لا تثريب عليكم اليوم"و آنها را مورد عفو و بخشش و مرحمت خويش قرار داد و گفت : خداوند شما را مى بخشد چرا كه او ارحم الراحمين است “يغفر اللّه لكم و هو ارحم الراحمين ” (یوسف/92)
6- شكر حضرت موسى عليه السلام :حضرت موسى عليه السلام چون مشاهده كرد خداوند او را از دست دشمنان نجات داد و به خاطرتمام نعمتهايى كه از اول عمر تا به حال خداوند به او مرحمت نموده عرضه مى دارد: خداوندا! به شكرانه نعمتى كه به من دادى من هرگز ياور و پشتيبان مجرمان نخواهم بود"ربّ بما انعمت علىّ فلن اكون ظهيراًللمجرمين”(قصص/17 )
7- تواضع حضرت داوود و سليمان عليهماالسلام :اين دو پيامبر بزرگ فضيلت علم و دانش را از خداوند مى دانند و به خود نسبت نمى دهند. قرآن مى فرمايد: ما به داوود و سليمان علم قابل ملاحظه اى بخشيديم و آن ها گفتند: همه از آن خداوند است كه ما را بر بسيارى از بندگانش برترى بخشيد “و لقد آتينا داود و سليمان علماً و قالا الحمدللّه الذى فضّلنا على كثير من عباده المؤمنين” (نمل/15) در اين جا حضرت داوود و سليمان اولا موهبت علم را به خداوند نسبت مى دهند نه به خودشان . ثانيا در برابر اين نعمت ، شكر و حمد الهى را به جا مى آورند تا روشن بشود هر نعمتى را شكرى لازم است . چون اين دو پيامبر از تزكيه و تربيت روحى برخوردار هستند تواضع نموده در برابر خداوند علم را به او نسبت مى دهند اما افراد خود بين و متكبر اگر نعمتى را در زندگى خويش ببينند محصول زحمت هاى خود و نتيجه فكر و انديشه خود مى پندارند كه قرآن از قول قارون چنين نقل مى كند “انما اوتيته على علم عندى”(قصص/78 ) «قارون گفت : اين ثروتى كه من دارم به وسيله دانشى است كه تحصيل كرده ام»
8- حضرت لقمان و دستورات ده گانه تربيتى :قرآن كريم يكى از افرادى كه براى مردم الگو و نمونه تربيت روحى است حضرت لقمان عليه السلام را معرفى مى كند و دستورات تربيتى و اخلاقى او را نسبت به فرزندش بيان مى كند، در عظمت و بزرگى اين شخص همين بس كه او حكيم الهى بود و از نعمت حكمت برخوردار بود، خداوند مى فرمايد: ما به او حكمت عطا كرديم به اين كه شاكر و سپاس گذار خداوند باشد كه به سود و منفعت خويش قدم برداشته “و لقد آتينا لقمان الحكمة ان اشكر للّه و من يشكر فانما يشكر لنفسه” (لقمان/12) حضرت لقمان ده دستور مهم و سازنده اعتقادى و اخلاقى نسبت به فرزندش بيان مى فرمايد كه قرآن آنها رادر شش آيه توضيح مى دهدوتمام آن ها در تربيت روحى و تزكيه جان انسان تاثير فراوان دارد.
9- مهربانى پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله :قرآن كريم پيامبر اكرم را به عنوان دلسوزترين شخص نسبت به هدايت مردم معرفى مى كند لذا مى فرمايد:” لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتّم حريص عليكم بالمؤمنين رؤ ف رحيم”(توبه/128 ) «رسولى از خود شما به سويتان آمد كه رنج هاى شما بر او سخت است و اصرار به هدايت شما دارد، و نسبت به مؤمنان رؤ ف و مهربان است» به اندازه اى پيامبر اكرم براى هدايت و راهنمايى و رسيدن به سعادت مردم سعى و تلاش مى كرد و غصه مى خورد كه خداوند در قرآن در چند مورد به او تسليت مى گويد و مى فرمايد: ناراحت و غمناك مباش از جمله:"فلا تذهب نفسك عليهم حسرات ان اللّه عليم بما يصنعون”(فاطر/8) «جان خودت را به خاطر شدت تأسف بر آن ها از دست نده كه خداوند به آنچه انجام مى دهند عالم است.»"فلعلك باخع نفسك على آثارهم ان لم يؤ منوا بهذا الحديث اسفا”(کهف/6 ) «گويى مى خواهى خود را از غم و غصه به خاطر اعمال آنها هلاك كنى،اگر آن ها به اين گفتار ايمان نياورند.»” لعلك باخع نفسك الا يكونو مؤمنين”(شعراء/3) «گويى مى خواهى خود را هلاك كنى كه چرا اين ها ايمان نمى آورند» اين اوصاف برجسته كه حرص بر هدايت مردم و مهربانى نسبت به مؤمنين و غصه خوردن از عدم ايمان كفار و منافقين است فقط در قرآن براى پيامبر اكرم ذكر شده است قرآن كريم دستورات مختلفى به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى دهدكه مقصود اصلى از آن دستورات تربيت و تزكيه مردم است كه مردم با عمل كردن به اين دستورات و فرامين قرآن بتوانند به فضايل و مكارم اخلاق دست يابند از جمله به پيامبر مى فرمايد:"خذالعفو واءمر بالعرف و اعرض عن الجاهلين”(اعراف/199) «با آن ها مدارا كن و عذرشان را بپذير و به نيكيهادعوت كن و از جاهلان روى بگردان و با آن ها ستيزه مكن».
اهداف تربیتی قرآن (جمع بندی و نتیجه گیری )
عناوينى در قرآن كريم وروايات مطرح شده كه ناظر به اهداف تربيت نفس و تزكيه روح است ، البته اين اهداف در سطح هم نيستند، برخى مقدمه براى برخى ديگر است وبه تعبير ديگر بعضى اهداف متوسط هستند و بعضى اهداف عالى . مثلاً هدف از عبادت و بندگى تحصيل تقواست و اعبدوا ربكم … لعلكم تتقون و هدف از تقوا فلاح و رستگارى است “و اتقوااللّه لعلكم تفلحون”(بقره/189) و هدف از اقامه نماز ياد خداوند است” اقم الصلوة لذكرى”(طه/14) و هدف از ياد خداوند آرامش قلب و طماءنينه روح است الا بذكر اللّه تطمئن القلوب(رعد/28) نفس مطمئن، انسانى است كه قلبش با وعدههاى خدا اطمينان و آرامش پيدا كرده و در زندگى مطيع خدا بوده است، اين نفس، مطمئن و آرام است، مىداند كه هر چه براى خدا انجام دهد بى پاداش نخواهد بود و هر گرفتارى كه در راه خدا پيش آيد سبب رفعت مقام او است، پس قلبش كاملا مطمئن و آرام است ودر اثر اطاعت از خدا و رسيدن به پاداش، به مقام «راضيه مرضية» رسيده است(تفسيرأحسن الحدیث/1377ش/ج12/ص/225) “يا ايتها النفس المطمئنة ارجعى الى ربك راضية مرضية”(فجر/28) يكى از اهداف بزرگ تربيت از ديدگاه قرآن كريم آن است كه انسان ها داراى روح ايمان و اعتقاد به ماوراى طبيعت باشند كه سعادت و كمال هر انسان در گرو ايمان محكم و اعتقاد راسخ به امور غيبى است. قرآن كريم مى فرمايد:” يا ايها الذين آمنوا آمنوا باللّه و رسوله”(نساء/136) «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ايمان واقعى به خدا و پيامبرش بياوريد. ايمان به معناى تسليم تواءم با اطمينان خاطر است» معانی متعددی را برای ایمان ذکر کرده اند از جمله راغب که معنای آن را تصديق تواءم با اطمينان خاطرمی داند.لكن قرآن كريم ايمان به معناى اعتقاد را تاءييد نمى كند بلكه بهترين معناى آن همان تسليم است بنابراين ، ايمان به معناى اعتقاد تنها نيست بلكه به معناى تسليم در ظاهر و باطن است و مؤمن آنست كه به حق تسليم شود.(ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن/1360ش/ ج6/ص93 )
هدف نهايى از تربيت روحى تكامل يافتن و به مقام قرب الهى رسيدن است . قرآن كريم و احاديث دلالت روشن بر اين مطلب دارند. بايد دانست که مسير حركت انسان يك طريق واقعى است نه اعتبارى و مجازى و از قرآن كريم و احاديث استفاده مى شود كه نهايت حركت بشر به سوى خداست “انا للّه و انا اليه راجعون”(بقره/156) اخبار در فضيلت صبر بر مصيبت و استرجاع، يعنى گفتن «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» به هنگام مصيبت، زياد است و چون مصيبتهايى كه بر انسان وارد مىشود اختيار و دخالتى از نفس در آنها نيست، تا اينكه بخواهد غرضهاى نفسانى را غايت آن مصايب قرار دهد. از اين رو، نمونه اجر صبر براى مصيبت ديده مشهود است، از قبيل شكستن انانيّت، كبريا، تكبّر و تضرّع به سوى پروردگارش و پناه بردن به خدا و نزديكى به او و اين برخلاف عبادات است كه انسان به آنها علم دارد و با اختيار خود آنها را انجام مىدهد و در آنها به غرضهاى خود نظر مىكند و در اين صورت، اجر و قرب و لذّتى در آنها نمىيابد.(ترجمه بيان السعادة/1372ش/ ج2/ ص 308) هدف نهايى از تربيت وتزكيه كه قرب به خداوند ونزديكى معنوى وواقعى در نزد پروردگار است در قرآن كريم به صورت هاى مختلف بيان شده است .گاهى به صورت لفظ (قرب و قربة ) مطرح شده و گاهى به صورت هاى ديگر مانند عند ربهم يا عند مليك مقتدر يا لهم درجات و مانند آن كه حاكى از تقرب و منزلت انسان نزد پروردگار است ذكر شده است كه در حدود 19 مرتبه جمله عند ربهم نزد پروردگارشان در قرآن آمده است.(نرم افزارجامع التفاسیرنور/جستجوی واژه ) خداوند متعال در قرآن می فرماید در روز قيامت شما مردم سه دسته خواهيد بود، اول اصحاب ميمنه، و چه اصحاب ميمنهاى، و دوم اصحاب مشئمه، و چه اصحاب مشئمهاى، و سابقين (در عمل خير كه سابقين در مغفرت و رحمتند، و) جلوتر از هر كس ديگر به بهشت در مىآيند كه اين گروه را به عنوان مقربين معرفى مى نمايد.(ترجمه الميزان/1374/ ج19/ ص 201) “و كنتم ازواجا ثلثة فاصحاب الميمنة ما اصحاب الميمنة و اصحاب المشئمه ما اصحاب المشئمة و السابقون السابقون اولئك المقربون فى جنات النعيم”(واقعه/7-12) خداوند متعال در مورد عاقبت و سرنوشت نهايى متقين مى فرمايد:“ انّ المتّقين فى جنات و نهر فى مقعد صدق عند مليك مقتدر”(قمر/55) «پرهيزكاران در باغ ها و نهرهاى بهشتى جاى دارند، در جايگاه صدق نزد خداوند مالك مقتدر.»و این متقین همان کسانی هستند که در مسیر گامهای تربیتی قرآن قدم برداشته اند.
با سلام و احترام
موفق باشید
خدا قوت