آموزش قرآن

jannan.kowsarblog.ir

آموزش قرآن

 فهرست مطالب تماس  ورودقرآن را به آسانی و در کنار خانواده بیاموزید فقط تماس بگیرید .(کاملا رایگان و هماهنگ با ساعات انتخابی شما) 09127753488
تحقیق
ارسال شده در 14 آذر 1392 توسط جانان در تحقیق
پژوهشی دربارۀ حدیث كسا

 اخیراً در مورد حدیث كسا، مطالبی به این جانب نسبت داده می‌شود كه مصلحت دیدم دیدگاه خود را دربارۀ آن، به طور مختصر در این رساله منتشر نماییم؛ اما پیش از ملاحظه آن، توجه به چند نكته ضروری است:

1. حدیث شریف كسا، از احادیث صحیح و مورد اتفاق شیعه و سنی است و چنان كه در این جزوه خواهد آمد، تردیدی در صحت و صدور آن از پیامبر خدا (ص) نیست.1

2. آنچه در پایان كتاب مفاتیح الجنان تحت عنوان «حدیث كسا» به این كتاب ملحق شده، جزء مفاتیح الجنان محدث قمی نیست؛ بلكه توسط برخی ناشران ناآگاه به این كتاب افزوده شده است.

3. آنچه با نام «حدیث كسا» به مفاتیح الجنان افزوده شده است، نه تنها محدث قمی آن را نقل نكرده، بلكه در هیچ یك از منابع معتبر حدیثی یافت نمی‌شود.

4. متن فرمایش محدث قمی درباره آن چه به نام «حدیث كسا» به كتاب مفاتیح او افزوده شده این است: اما حدیث معروف به «حدیث كسا» كه در زمان ما شایع است، به این كیفیت، در كتب معتبره معروفه و اصول حدیث و مجامع متفنۀ محدثان دیده نشده و می‌توان گفت از خصایص كتاب منتخب2 است.3

5. نكتۀ مهم و قابل توجه برای ناشرین كتاب شریف مفاتیح الجنان، این كه مرحوم شیخ عباس قمی، مؤلف بزرگوار این كتاب، در پایان آن چنین می‌نویسد: چنین گوید:

این گنهكار رو سیاه، عباس قمی عفی الله عنه: بعد از آن كه به عون الله تعالی كتاب مفاتیح الجنان را تألیف نمودم و در اقطار منتشر گشت، به خاطرم رسید كه در طبع دوم آن، بر آن زیاد كنم دعای وداعی برای ماه رمضان و خطبۀ روز عید فطر و زیارت جامعۀ ائمّه المؤمنین و دعای «اللّهُمَّ إنِّی زُرتُ هَذَا الإمٰامَ»‌ كه در عقب زیارات خوانده می‌شود و زیارات وداعی كه هر یك از ائمّه: ‌را به آن وداع كنند و رقعه‌ای كه برای حاجت می‌نویسند و دعائی كه در غیبت امام عصر ـ عجّل الله فرجه ـ باید خوانده شود و آداب زیارت به نیابت به واسطۀ كثرت حاجت به اینها. لكن دیدم هر گاه این كار را كنم فتح بابی شود برای تصرف در كتاب مفاتیح و بسا شود بعضی از فضولان بعد از این در آن كتاب بعضی از ادعیۀ دیگر بیفزایند یا از آن كم كنند و به اسم مفاتیح الجنان در میان مردم رواج دهند چنان كه در مفاتیح الجنان مشاهده می‌شود، لاجرم كتاب را به همان حال خود گذاشتم و این هشت مطلب را بعد از تمام شدن مفاتیح، ملحق به آن نمودم و به لعنت خداوند قهّار و نفرین رسول خدا و ائمّه اطهار (ع) واگذار و حواله نمودم كسی را كه در مفاتیح، تصرف كند.4

باید خطاب به روح بلند ایشان گفت: ای محدث بزرگوار سر از خاك بردار و با كمال شگفتی ببین كه با همه پیش بینی هایی كه برای پیشگیری از دخل و تصرف در مفاتیح كرده بودی، آنچه را كه معتبر نمی دانستی، با نام «حدیث صحیح» بر آن افزودند! و اكنون كه می‌گوییم مفاتیح الجنان باید مفاتیح الجنان باشد، از هر سو فریاد بلند می‌شود كه: چرا؟! در پایان به ناشران محترم مفاتیح الجنان توصیه می‌كنم كه طبق نظر مؤلف، این كتاب را بدون ملحقات غیر مؤلف، چاپ كنند تا مشمول نفرین مؤلف بزرگوار آن نشوند، و بر وزارت ارشاد جمهوری اسلامی نیز فرض است كه از چاپ آن برخلاف نظر مؤلف، جلوگیری نماید.

 محمد محمدی ری شهری
25 رمضان المبارك 1426 7/8/1384

پژوهشی دربارۀ حدیث كسا

رویداد كسا، یكی از مهمترین حوادث روشنگر تاریخ زندگی پیامبر اسلام(ص) در راستای معرفی پیشوایان و راهنمایان امّت اسلام و یكی از نقاط روشن و برجستۀ ‌خصایص و فضایل اهل بیت گرامی است. برای آشنایی دقیقتر با این رویداد مهم، توجه به نكات زیر، ضرور است:

1. سند رویداد كسا
این رویداد، از نظر سند، هیچ گونه خدشه‌ای را نمی‌پذیرد و محدّثان بزرگ، آن را در كتب معتبر خود نقل كرده‌اند. این حدیث اصطلاحاً «مستفیض» است و حتی با تحقیقی گسترده می‌توان ادعای تواتر در آن كرد و به هر حال، قراین بسیاری وجود دارد كه اگر كسی با تاریخ اسلام آشنا باشد، نمی‌تواند در وقوع این رویداد تردید كند. این رویداد در جامعۀ اسلامی به قدری معروف شد كه روز وقوع آن، روز كسا نامیده شد5 و پنج تن پاكی كه مشمول عنایت خاص الهی در آن روز شدند، به «اصحاب كسا» ملقب گردیدند.6

2. چگونگی رویداد
هیچ یك از احادیثی كه دربارۀ رویداد كسا رسیده است، آن را به طور كامل بیان نكرده‌اند و هر یك تنها به بخشی از آن اشاره دارند. لذا ما خواهیم كوشید با بهره‌گیری از همۀ‌ آنها تصویر تقریباً كاملی از این رویداد ارائه دهیم.

روزی پیامبر اسلام(ص) به خانۀ همسر گرامی خود، امّ سلمه، می‌آید. قرار است او در این روز، پیام مهمی از سوی خداوند متعال دربارۀ‌ چند تن از نزدیكان خود دریافت كند. لذا به همسرش تأكید می‌كند كه به هیچ كس اجازۀ ورود ندهد.

از سوی دیگر،درست در همین روز، فاطمه، دختر پیامبر(ص) تصمیم می‌گیرد برای پدر عزیزش غذای مناسبی به نام عصیده7 (كاچی) تهیه كند. او این غذا را در یك دیگ كوچك سنگی فراهم می‌كند و آن را وی طبقی گذاشته، برای پدر می‌آورد.

امّ سلمه می‌گوید: «من نتوانستم مانع ورود فاطمه شوم». آخر او چگونه می‌توانست میان پیامبر(ص) و پارۀ تنش مانع ایجاد كند؟! اصولاً منع پیامبر، شامل فاطمه نمی‌شد؛ بلكه اساساٌ، پیامبر(ص) خانه را به خاطر فاطمه و شوهر و دو فرزندش خلوت كرده بود. باری، فاطمه علیها السلام همراه با طبقی از كاچی خدمت پدر رسد؛ لیكن تنها حضور او كافی نبود.

از این رو، پیامبر(ص) به دخترش فرمود: «برو و همسر و دو فرزندت را هم بیاور». فاطمه بی‌درنگ به منزل بازگشت و طولی نكشید كه همراه همسر و دو فرزندش ـ كه در آن وقت، كودكانی خرد بودند ـ به خانۀ پدر وارد شد. ام سلمه با اشارۀ رسول خدا(ص) برخاست و در كناری مشغول نماز شد.

مجلس، كاملاً خصوصی شد… مجلس انس و قدس. رسول خدا(ص) با علی (ع)ـ كه او را نفس خود می‌دانست ـ و فاطمه علیها السلام ـ كه وی را جزئی از وجود خود معرفی می‌كرد ـ و دو فرزندش حسن و حسین ـ كه آنها را دو ریحانۀ خود نامیده بود ـ ، كنار سفرۀ‌ فاطمه نشستند.

عادت پیامبر این بود كه بدون همسرش غذا نمی‌خورد؛ ولی امروز، وضع به گونه‌ای دیگر است و سفره سفره‌ای دیگر. اگر امروز امّ سلمه بر این سفره بنشیند، فردا سخن خدا دربارۀ اهل بیت پیامبر به گونه‌ای دیگر تفسیر خواهد شد.

از این رو، پیامبر امروز، استثنائاً از همسرش برای تناول غذا دعوت نمی‌كند، افزون بر این كسای خیبری8 را بر سر داماد و دختر و فرزندانش می‌كشد و با دست راست به آسمان اشاره می‌كند و می‌فرماید:

 اللّهُمَّ هٰؤلاءِ أهلُ بَیتی، اللّهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ و طَهِّرهُم تَطهیراً .9

خدایا! اینان اهل بیت من هستند. پس هر گونه پلیدی را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان!

در روایت دیگری آمده است كه پیامبر(ص) فرمود:

اللّهُمَّ هٰؤلاءِ أهلُ بَیتی و خاصَّتی، اللّهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ و طَهِّرهُم تَطهیراً.10

بار خدایا! اینان اهل بیت و خواص من هستند. خدایا! هرگونه پلیدی را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان!

در روایت دیگری آمده است كه پیامبر(ص) فرمود:

اللّهُمَّ إنَّ هٰؤلاءِ آلُ مُحَمَّدٍ فَاجعَل صَلَواتِكَ و بَرَكاتِكَ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ عَلیٰ آلِ مُحّمَّدٍ إنَّكَ حَمیدٌ مَجیدٌ.11

خدایا! اینان خاندان محمد هستند. پس درود و بركات خود را بر محمد و خاندان محمد قرار ده كه تو ستودۀ‌ بزرگواری.

آن گاه جبرئیل امین، نازل شد و این آیه را ـ كه بعدها، آیۀ «تطهیر» نامیده شد‌ـ‌خواند:

﴿إنّما یریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنكُم الرِّجسَ أهلَ البیتِ و یُطَهِّرَكُم تَطهیراً﴾12

همانا خدا می‌خواهد پلیدی را از شما دور كند و شما را به كلی پاك دارد.

تا این جا امّ سلمه در كنار اتاق، كم و بیش ناظر این رویداد نورانی و معنوی بود كه دیگر تاب نیاورد. جلو آمد و گوشۀ كسا را بلند كرد تا او نیز از این فضای نورانی بهره‌مند گردد؛ ولی پیامبر با قاطعیت، كسا را از دست او كشید و مانع از ورود او به فضای اهل بیت قرآنی خود شد.

گویا امّ سلمه از این برخورد، دلگیر شد و عرض كرد: آیا من در شمار اهل بیت نیستم؟

پیامبر(ص) خدا فرمود:

إنََكِ إلیٰ خَیرٍ أنتِ مِن أزواجِ النَّبِیِّ.13

تو در راه خیر و نیكی هستی، تو از همسران پیامبر خدایی.

3. فضای رویداد
تأمل در متن واقعۀ كسا و احادیثی كه در این موضوع وارد شده است، به روشنی اثبات می‌كند كه این واقعه، آن گونه كه برخی از نویسندگان تصور كرده‌اند، یك رویداد معمولی ـ كه بعدها اهمیّت پیدا كرده باشد ـ نیست ؛ بلكه به دلیل فضای خاص این رویداد و ارتباط آن با نزول آیۀ تطهیر، یكی از استثنایی ترین رویدادهای تاریخ زندگی پیامبر اسلام در زمینۀ معرفی پیشوایان و راهنمایان آیندۀ‌ جامعۀ اسلامی است. متن دعای پیامبر و بسیاری از احادیثی كه واقعۀ كسا را روایت كرده‌اند، به روشنی نشان می‌دهد كه این رویداد، در جریان نزول آیۀ تطهیر و در جهت تفسیر و تبیین آن، تحقق یافته است. نقل شده است كه پیامبر تا پایان عمر پر بركتش، اصحاب كسا را، شبانگاهان، تا سپیده‌دم، دعا می‌فرموده است و آنها را «اهل بیت» می‌خوانده است و این دلالت بر اهمیّت این رویداد دارد.

4. رویداد كسا در خانۀ امّ سلمه
هر چند برخی از احادیث، اشاره به وقوع رویداد كسا در خانۀ برخی دیگر از همسران پیامبر دارند، لیكن ملاحظه و تأمل در مجموع روایاتی كه در این باره وارد شده‌، اثبات می‌كند كه نزول آیۀ تطهیر و رویداد كسا، بی‌تردید در خانۀ امّ سلمه واقع شده است. عایشه نیز به این حقیقت اعتراف دارد، چنان كه از ابو عبدالله جدلی روایت شده كه گفته است: بر عایشه وارد شدم و گفتم: آیۀ إنّما یریدُ اللهُ … در كجا نازل شده است؟ او گفت: در خانۀ‌ امّ سلمه. در روایت دیگری امّ سلمه می‌گوید: اگر از عایشه بپرسی، به تو خواهد گفت كه: این آیه در خانۀ من نازل شده است. شیخ مفید، در این باره می‌گوید:

اصحاب حدیث، روایت كرده‌اند كه دربارۀ این آیه از عمر سؤال شد و او گفت: «دربارۀ آن، از عایشه سؤال كنید» و عایشه در پاسخ گفت : «این آیه در خانۀ خواهرم امّ سلمه نازل شده است. پس دربارۀ آن، از او بپرسید كه در زمینۀ‌ این آیه، از من آگاه‌تر است».14

بنابراین، اگر صحت روایاتی را كه بدانها اشاره شد15 بپذیریم، باید بگوییم كه در ادامۀ رویداد كسا، افراد دیگری (مانند عایشه و زینب دختر ام سلمه) نیز شاهد آن بوده‌اند و آنها نیز از پیامبر همان تقاضای امّ سلمه را داشته‌اند و پیامبر خدا به آنها پاسخ منفی داده است و احتمالی كه برخی از محدّثان16 در تكرار چندباره این رویداد قائل شده‌اند، امری بعید به نظر می‌رسد.17

5. آنچه به «حدیث كسا» شهرت یافته است
تا این جا روشن شد كه حدیث كسا ـ به شرحی كه گذشت ـ قطعی و غیر قابل تردید و بیانگر یكی از مهم ترین ویژگی‌های اهل بیت رسول خدا، یعنی ویژگی طهارت و عصمت آنهاست؛ لیكن در این اواخر، حدیثی به عنوان «حدیث كسا» در میان شیعیان، شایع گردیده كه پایه و اساسی ندارد. نخستین محدّث معروفی كه بی‌اساس بودن این حدیث را اعلان كرده، مرحوم محدث قمی (صاحب مفاتیح الجنان)ـ رضوان الله تعالی علیه ـ است و شگفت انگیز، این كه ایشان اجازه نمی‌داد كسی بر مفاتیح الجنان نكته‌ای بیفزاید و به انجام دهندۀ این كار، نفرین فرستاده است؛ ولی با این حال می‌بینیم كه حدیث مذكور بدان افزوده شده است!

دلایل بی‌پایه بودن این حدیث، بسیار است كه اینك به برخی از آنها اشاره می‌كنیم:

1. این حدیث در هیچ یك از كتب معتبر فریقین وجود ندارد، حتی كتابهایی كه هدف آنها جمع آوری احادیث منسوب به اهل بیت بوده است(همچون بحارالانوار)

2. تا آن جا كه ما می‌دانیم، نخستین كتاب كه این حدیث را بی‌سند نقل كرده است، همان طور كه محدث قمی اشاره كرده، كتاب منتخب طریحی است و این، بدان معناست كه از صدر اسلام تا حدود هزار سال بعد، از این حدیث، هیچ اثری در كتب حدیثی دیده نمی‌شود.

3. شگفت انگیز، این كه این حدیث بی‌سند، در حاشیۀ‌ نسخۀ‌ خطی كتاب عوالم العلوم، با سند می‌شود(!) كه شرح آن چنین است:

 رأیت بخط الشیخ الجلیل السیّد هاشم، عن شیخه السید ماجد البحرانی، عن الحسن بن زین الدّین الشهید الثانی، عن شیخه المقدّس الأردبیلی، عن شیخه علیّ بن عبدالعالی الكركی، عن الشیخ علی بن هلال الجزائری، عن الشیخ أحمد بن فهد الحلّی، عن الشیخ علی بن الخازن الحائری، عن الشیخ ضیاء الدین علی بن الشهید الأول ، عن أبیه، عن فخر المحققین، عن شیخه العلامه الحلّی، عن شیخه المحقّق، عن شیخه ابن نما الحلّی، عن شیخه محمد بن ادریس الحلّی، عن حمزة‌الطوسی صاحب «ثاقب المناقب» ، عن الشیخ الجلیل محمد ابن شهر آشوب، عن الطبرسی صاحب الاحتجاج، عن شیخه الجلیل الحسن بن محمد بن الحسن الطوسی، عن أبیه شیخ الطائفة، عن شیخه المفید، عن شیخه ابن قولویه القمی، عن شیخه الكلینی، عن علی بن ابراهیم(عن أبیه ابراهیم) بن هاشم، عن احمد بن محمد بن ابی نصر البزنطی، عن قاسم بن یحیی الجلاء الكوفی، عن ابی بصیر، عن ابان بن تغلب البكری، عن جابر بن یزید الجعفی، عن جابر بن عبدالله الانصاری، عن فاطمة الزهراء بنت رسول الله، قال: سمعت فاطمة أنّها قالت: دخل علیَّ أبی رسول الله…18 و اینك چند نكته دربارۀ این سند

الف ـ تنها مستند سند مذكور، گفتۀ شیخ نورالدین عبدالله بحرانی(مؤلف عوالم العلوم) است كه بر فرض ثبوت، می‌گوید: «به خط سید هاشم بحرانی دیدم…»؛ ولی معلوم نیست چه كسی ضامن صحت تشخیص او در این كه آن خط، ضرورتاً خط سید هاشم بحرانی است، خواهد بود!

ب ـ سید هاشم بحرانی19 كه این سند منسوب به اوست، این حدیث را در كتابهای خود (تفسیر «البرهان» و «غایة المرام» ) نیاورده است، با این كه او در این كتابها به جمع احادیث همّت داشته است، نه ارزیابی و تصحیح آنها؛‌ بلكه آنچه او در این كتاب‌ها آورده، سنداً و متناً مخالف چیزی است كه این خط به او نسبت می‌دهد.

ج ـ بسیاری از محدّثان بزرگ شیعه، همچون: كلینی، طوسی، مفید، طبرسی و ابن شهر آشوب كه در این سلسله سند آمده‌اند، در كتب خود، حدیث كسا را به همان گونه‌ای آورده‌اند كه در این جزوه اشاره شد20 و مخالف متن حدیث كسای شایع است.

دـ سلسله سندی كه برای این حدیث در حاشیۀ عوالم ذكر شده، به قدری اشكال دارد كه اگر كسی كمترین اطّلاعی از علم رجال، داشته باشد، نادرست بودن آن را آشكارا تشخیص می‌دهد.21

هـ ـ متن حدیث، علاوه بر این كه مخالف همۀ‌ متنهای معتبر است، سستی‌هایی دارد كه بر اهل درنگ و دقت، پوشیده نیست.

پی نوشتها:

1. برای توضیح بیشتر، نگاه كنید به: اهل بیت در قرآن و حدیث، محمد محمدی ری شهری، قم: دار الحدیث.

2. نوشتۀ فخر الدین محمد بن علی نجفی معروف به شیخ طریحی، متولد نجف، متوفای: سال 1085قمری.

3. منتهی الآمال، شیخ عباس قمی: ج1، ص 527.

4. مفاتیح الجنان (خوش نویس: محمد رضا افشاری، ناشر: پیام آزادی)، ص 945(مقدمۀ بخش «ملحقات مفاتیح الجنان»)

5. نگاه كنید به: الخصال: ص 550، الغدیر: ج4، ص 40.

6. نگاه كنید به: بحارالأنوار: ج22، ص 245و 494، مجمع البیان: ج9، ص 44.

7. غذایی كه با آرد و روغن، درست می‌شود.(لسان العرب: ‌ج3، ص 291)

8. عبایی از بافته‌های مردم منطقۀ خیبر.

9. تفسیر الطبری: ج12، جزء 22، ص 7.

10. مسند ابن حنبل: ج10، ص 197، ح26659.

11. مسند ابن حنبل: ج10، ص 228، ح26808.

12. احزاب، آیۀ 33.

13. تفسیر الطبری: ج12، ص7.

14. الفصول المختارة: ص 53و 54

15. نگاه كنید به: اهل بیت در قرآن و حدیث: ج1، ص 34و 58.

16. نگاه كنید به: ذخائر العقبی: ص 57، الصواعق المحرقة: ص 144، ینابیع المودّة:‌ ج1، ص 323، أهل بیت فی آیة التطهیر: ص 51.

17. نگاه كنید به: پیش گفتار، ص 8.

18. عوالم العلوم: ج2، ص 930.

19. او سید هاشم بن اسماعیل كتكانی بحرانی است. در كتكان از نواحی بحرین به دنیا آمد و در سال 1107 قمری از دنیا رفت. تراجم نویسان، شخصیت علمی و عملی او را ستوده‌اند. او از شیخ حرّ عاملی اجازه نقل حدیث داشت. گفته شده: «او 75 كتاب تألیف كرد؛ اما نوشته‌هایش از غلو و سستی خالی نیست» . نگاه كنید به: أعیان الشیعة: ج10، ص 249، أمل الآمل: ج2، ص 341، ریاض العلماء: ج5، ص310، العلامه السید هاشم البحرانی، فارس تبریزیان.

20. برای نمونه: أمالی الطوسی: ص 263و 368، أمالی الصدوق: ص 381ـ 382، مجمع البیان: ج8 ص 559، و برای مطالعۀ گسترده‌تر همۀ نقل‌ها، نگاه كنید به: اهل بیت در قرآن و حدیث: ج1، ص 24ـ 37و 46ـ 69

21. نگاه كنید به: عوالم العلوم: ج2، ص 930(پانوشت دوم).

منبع: دانشکده علوم حدیث

نظر دهید »
حدیث شریف کساء
ارسال شده در 14 آذر 1392 توسط جانان در آموزش قرآن, حدیث کساء

دَخَلَ عَلَيَّ اَبي رَسُولُ اللَّهِ في بَعْضِ الْأَيَّامِ، فَقالَ السَّلامُ عَلَيْکِ يا فاطِمَةُ، فَقُلْتُ عَلَيْکَ السَّلامُ قالَ اِنّي اَجِدُ في بَدَني ضُعْفاً، فَقُلْتُ لَهُ اُعيذُکَ بِاللَّهِ يا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ، فَقَالَ يا فاطِمَةُ ايتيني بِالْکِسآءِ الْيَماني فَغَطّيني بِهِ، فَاَتَيْتُهُ بِالْکِسآءِ الْيَماني فَغَطَّيْتُهُ بِهِ، وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَيْهِ، وَاِذا وَجْهُهُ يَتَلَأْلَؤُ کَاَنَّهُ الْبَدْرُ في لَيْلَةِ تَمامِهِ وَکَمالِهِ، فَما کانَتْ اِلاَّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِيَ الْحَسَنِ قَدْ اَقْبَلَ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْکِ يا اُمَّاهُ، فَقُلْتُ وَعَلَيْکَ السَّلامُ يا قُرَّةَ عَيْني وَثَمَرَةَ فُؤادي، فَقالَ يا اُمَّاهُ اِنّي اَشَمُّ عِنْدَکِ رآئِحَةً طَيِّبَةً، کَاَنَّها رآئِحَةُ جَدّي رَسُولِ اللَّهِ، فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ نَحْوَ الْکِسآءِ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْکَ يا جَدَّاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ، اَتَاْذَنُ لي اَنْ اَدْخُلَ مَعَکَ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَقالَ وَعَلَيْکَ السَّلامُ يا وَلَدي وَيا صاحِبَ حَوْضي، قَدْ اَذِنْتُ لَکَ، فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَما کانَتْ اِلاَّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِيَ الْحُسَيْنِ قَدْ اَقْبَلَ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْکِ يا اُمَّاهُ، فَقُلْتُ وَعَلَيْکَ السَّلامُ يا وَلَدي وَيا قُرَّةَ عَيْني وَثَمَرَةَ فُؤادي، فَقالَ لي يا اُمَّاهُ اِنّي اَشَمُّ عِنْدَکِ رآئِحَةً طَيِّبَةً، کَاَنَّها رآئِحَةُ جَدّي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ وَاَخاکَ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَدَنَي الْحُسَيْنُ نَحْوَ الْکِسآءِ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْکَ يا جَدَّاهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ، اَتَاْذَنُ لي اَنْ اَکُونَ مَعَکُما تَحْتَ الْکِسآءِ، فَقالَ وَعَلَيْکَ السَّلامُ يا وَلَدي وَيا شافِعَ اُمَّتي، قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ مَعَهُما تَحْتَ الْکِسآءِ فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِکَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ اَبي طالِبٍ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْکِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ، فَقُلْتُ وَعَلَيْکَ السَّلامُ يا اَبَا الْحَسَنِ وَ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ فَقالَ يا فاطِمَةُ اِنّي اَشَمُّ عِنْدَکِ رائِحَةً طَيِّبَةً کَاَنَّها رآئِحَةُ اَخي وَابْنِ عَمّي رَسُولِ اللَّهِ، فَقُلْتُ نَعَمْ ها هُوَ مَعَ وَلَدَيْکَ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَاَقْبَلَ عَلِيٌّ نَحْوَ الْکِسآءِ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْکَ يا رَسُولَ اللَّهِ، اَتَاْذَنُ لي اَنْ اَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِسآءِ، قالَ لَهُ وَعَلَيْکَ السَّلامُ يا اَخي يا وَصِيّي وَخَليفَتي وَصاحِبَ لِوآئي، قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ عَلِيٌّ تَحْتَ الْکِسآءِ، ثُمَّ اَتَيْتُ نَحْوَ الْکِسآءِ، وَقُلْتُ اَلسَّلامُ عَلَيْکَ يا اَبَتاهُ يا رَسُولَ اللَّهِ، اَتَاْذَنُ لي اَن اَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِسآءِ، قالَ وَعَلَيْکِ السَّلامُ يا بِنْتي وَيا بَضْعَتي قَدْ اَذِنْتُ لَکِ، فَدَخَلْتُ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَلَمَّا اکْتَمَلْنا جَميعاً تَحْتَ الْکِسآءِ، اَخَذَ اَبي رَسُولُ اللَّهِ بِطَرَفَيِ الْکِسآءِ، وَاَوْمَئَ بِيَدِهِ الْيُمْني اِلَي السَّمآءِ، وَقالَ اَللَّهُمَّ اِنَ هؤُلاءِ اَهْلُ بَيْتي وَخآصَّتي وَحآمَّتي، لَحْمُهُمْ لَحْمي، وَدَمُهُمْ دَمي، يُؤْلِمُني ما يُؤْلِمُهُمْ، وَيَحْزُنُني ما يَحْزُنُهُمْ، اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ، وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداهُمْ، وَمُحِبٌّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ، اِنَّهُمْ مِنّي وَاَ نَا مِنْهُمْ، فَاجْعَلْ صَلَواتِکَ وَبَرَکاتِکَ وَرَحْمَتَکَ، وَغُفْرانَکَ وَرِضْوانَکَ عَلَيَّ وَعَلَيْهِمْ، وَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ، وَطَهِّرْهُمْ تَطْهيراً، فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ يا مَلائِکَتي وَيا سُکَّانَ سَمواتي، اِنّي ما خَلَقْتُ سَمآءً مَبْنِيَّةً، وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً، وَلا قَمَراً مُنيراً، وَلا شَمْساً مُضِيئَةً، وَلا فَلَکاً يَدُورُ، وَلا بَحْراً يَجْري، وَلا فُلْکاً يَسْري، اِلاَّ في مَحَبَّةِ هؤُلاءِ الْخَمْسَةِ الَّذينَ هُمْ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَقالَ الْأَمينُ جِبْرآئيلُ يا رَبِّ وَمَنْ تَحْتَ الْکِسآءِ، فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ، هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها، فَقالَ جِبْرآئيلُ يا رَبِّ، اَتَاْذَنُ لي اَنْ اَهْبِطَ اِلَي الْأَرْضِ لِأَکُونَ مَعَهُمْ سادِساً، فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ، فَهَبَطَ الْأَمينُ جِبْرآئيلُ، وَقالَ السَّلامُ عَلَيْکَ يا رَسُولَ اللَّهِ، الْعَلِيُ الْأَعْلي يُقْرِئُکَ السَّلامَ، وَيَخُصُّکَ بِالتَّحِيَّةِ وَالْإِکْرامِ، وَيَقُولُ لَکَ وَعِزَّتي وَجَلالي اِنّي ما خَلَقْتُ سَمآءً مَبْنِيَّةً، وَلا اَرْضاً مَدْحِيَّةً، وَلا قَمَراً مُنيراً، وَلا شَمْساً مُضيئَةً وَلا فَلَکاً يَدُورُ، وَلا بَحْراً يَجْري، وَلا فُلْکاً يَسْري، اِلاَّ لِأَجْلِکُمْ وَمَحَبَّتِکُمْ، وَقَدْ اَذِنَ لي اَنْ اَدْخُلَ مَعَکُمْ، فَهَلْ تَاْذَنُ لي يا رَسُولَ اللَّهِ، فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَيْکَ السَّلامُ يا اَمينَ وَحْيِ اللَّهِ، اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ، فَدَخَلَ جِبْرآئيلُ مَعَنا تَحْتَ الْکِسآءِ، فَقالَ لِأَبي اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحي اِلَيْکُمْ يَقُولُ: اِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَيْتِ، وَيُطَهِّرَکُمْ تَطْهيراً، فَقالَ عَلِيٌّ لِأَبي يا رَسُولَ اللَّهِ، اَخْبِرْني ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْکِسآءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ اللَّهِ؟ فَقالَ النَّبِيُّ وَالَّذي بَعَثَني بِالْحَقِّ نَبِيّاً، وَاصْطَفاني بِالرِّسالَةِ نَجِيّاً، ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا في مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الْأَرْضِ، وَفيهِ جَمْعٌ مِنْ شَيعَتِنا وَمُحِبّينا، اِلاَّ وَنَزَلَتْ عَلَيْهِمُ الرَّحْمَةُ وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلائِکَةُ، وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلي اَنْ يَتَفَرَّقُوا، فَقالَ عَلِيٌّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَفازَ شيعَتُنا وَرَبِّ الْکَعْبَةِ، فَقالَ النَّبِيُّ ثانِياً يا عَلِيُّ وَالَّذي بَعَثَني بِالْحَقِّ نَبِيّاً، وَاصْطَفاني بِالرِّسالَةِ نَجِيّاً، ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا في مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الْأَرْضِ، وَفيهِ جَمْعٌ مِنْ شيعَتِنا وَمُحِبّينا، وَفيهِمْ مَهْمُومٌ اِلاَّ وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ، وَلا مَغْمُومٌ اِلاَّ وَکَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ، وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاَّ وَقَضَي اللّهُ حاجَتَهُ، فَقالَ عَلِيٌّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا، وَکَذلِکَ شيعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِي الدُّنْيا وَالْأخِرَةِ، وَرَبِّ الْکَعْبَةِ.

ترجمه برگرفته شده از کتاب مفاتيح الجنان:

به سندي صحيح از جابر بن عبداللّه انصاري روايت شده از فاطمه زهرا سلام اللّه عليها دختر رسول خدا صلي اللّه عليه و آله، جابر گويد شنيدم از فاطمه زهرا که فرمود: وارد شد بر من پدرم رسول خدا در بعضي از روزها و فرمود: سلام بر تو اي فاطمه در پاسخش گفتم: بر تو باد سلام فرمود: من در بدنم سستي و ضعفي درک مي کنم، گفتم: پناه مي دهم تو را به خدا اي پدرجان از سستي و ضعف فرمود: اي فاطمه بياور برايم کساء يماني را و مرا بدان بپوشان من کساء يماني را برايش آوردم و او را بدان پوشاندم و هم چنان بدو مي نگريستم و در آن حال چهره اش مي درخشيد همانند ماه شب چهارده پس ساعتي نگذشت که ديدم فرزندم حسن وارد شد وگفت سلام بر تو اي مادر گفتم: بر تو باد سلام اي نور ديده ام و ميوه دلم گفت: مادرجان من در نزد تو بوي خوشي استشمام مي کنم گويا بوي جدم رسول خدا است گفتم: آري همانا جد تو در زير کساء است پس حسن بطرف کساء رفت و گفت: سلام بر تو اي جد بزرگوار اي رسول خدا آيا به من اذن مي دهي که وارد شوم با تو در زير کساء؟ فرمود: بر تو باد سلام اي فرزندم و اي صاحب حوض من اذنت دادم پس حسن با آن جناب بزير کساء رفت ساعتي نگذشت که فرزندم حسين وارد شد و گفت: سلام بر تو اي مادرگفتم: بر تو باد سلام اي فرزند من و اي نور ديده ام و ميوه دلم فرمود: مادر جان من در نزد تو بوي خوشي استشمام مي کنم گويا بوي جدم رسول خدا صلي الله عليه وآله است گفتم آري همانا جد تو و برادرت در زير کساء هستند حسين نزديک کساء رفته گفت: سلام بر تو اي جد بزرگوار، سلام بر تو اي کسي که خدا او را برگزيد آيا به من اذن مي دهي که داخل شوم با شما در زير کساء فرمود: و بر تو باد سلام اي فرزندم و اي شفاعت کننده امتم به تو اذن دادم پس او نيز با آن دو در زير کساء وارد شد در اين هنگام ابوالحسن علي بن ابيطالب وارد شد و فرمود سلام بر تو اي دختر رسول خدا گفتم: و بر تو باد سلام اي اباالحسن و اي امير مؤمنان فرمود: اي فاطمه من بوي خوشي نزد تو استشمام مي کنم گويا بوي برادرم و پسر عمويم رسول خدا است؟ گفتم: آري اين او است که با دو فرزندت در زير کساء هستند پس علي نيز بطرف کساء رفت و گفت سلام بر تو اي رسول خدا آيا اذن مي دهي که من نيز با شما در زير کساء باشم رسول خدا به او فرمود: و بر تو باد سلام اي برادر من و اي وصي و خليفه و پرچمدار من به تو اذن دادم پس علي نيز وارد در زير کساء شد، در اين هنگام من نيز بطرف کساء رفتم و عرض کردم سلام بر تو اي پدرجان اي رسول خدا آيا به من هم اذن مي دهي که با شما در زير کساء باشم؟ فرمود: و بر تو باد سلام اي دخترم و اي پاره تنم به تو هم اذن دادم، پس من نيز به زير کساء رفتم، و چون همگي در زير کساء جمع شديم پدرم رسول خدا دو طرف کساء را گرفت و با دست راست بسوي آسمان اشاره کرد و فرمود: خدايا اينانند خاندان من و خواص ونزديکانم گوشتشان گوشت من و خونشان خون من است مي آزارد مرا هرچه ايشان را بيازارد وبه اندوه مي اندازد مراهرچه ايشان را به اندوه در آورد من در جنگم با هر که با ايشان بجنگد و در صلحم با هر که با ايشان درصلح است ودشمنم باهرکس که با ايشان دشمني کند و دوستم با هر کس که ايشان را دوست دارد اينان از منند و من از ايشانم پس بفرست درودهاي خود و برکتهايت و مهرت و آمرزشت و خوشنوديت را بر من و بر ايشان و دور کن از ايشان پليدي را و پاکيزه شان کن بخوبي پس خداي عزوجل فرمود: اي فرشتگان من و اي ساکنان آسمانهايم براستي که من نيافريدم آسمان بنا شده و نه زمين گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلک چرخان و نه درياي روان و نه کشتي در جريان را مگر بخاطر دوستي اين پنج تن اينان که در زير کسايند پس جبرئيل امين عرض کرد: پروردگارا کيانند در زير کساء؟ خداي عزوجل فرمود: آنان خاندان نبوت و کان رسالتند:آنان فاطمه است و پدرش و شوهر و دو فرزندش جبرئيل عرض کرد: پروردگارا آيا به من هم اذن مي دهي که به زمين فرود آيم تا ششمين آنها باشم خدا فرمود: آري به تو اذن دادم پس جبرئيل امين به زمين آمد و گفت: سلام بر تو اي رسول خدا، (پروردگار) عليّ اعلي سلامت مي رساند و تو را به تحيت و اکرام مخصوص داشته و مي فرمايد:به عزت و جلالم سوگند که من نيافريدم آسمان بنا شده و نه زمين گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلک چرخان و نه درياي روان و نه کشتي در جريان را مگر براي خاطر شما و محبت و دوستي شما و به من نيز اذن داده است که با شما در زير کساء باشم پس آيا تو هم اي رسول خدا اذنم مي دهي؟ رسول خدا(ص) فرمود و بر تو باد سلام اي امين وحي خدا آري به تو هم اذن دادم پس جبرئيل با ما وارد در زير کساء شد و به پدرم گفت: همانا خداوند بسوي شما وحي کرده و مي فرمايد: «حقيقت اين است که خدا مي خواهد پليدي (و ناپاکي) را از شما خاندان ببرد و پاکيزه کند شما را پاکيزگي کامل» علي 7 به پدرم گفت: اي رسول خدا به من بگو اين جلوس (و نشستن) ما در زير کساء چه فضيلتي (و چه شرافتي) نزد خدا دارد؟ پيغمبر(ص) فرمود: سوگند بدان خدائي که مرا به حق به پيامبري برانگيخت و به رسالت و نجات دادن (خلق) برگزيد که ذکر نشود اين خبر (و سرگذشت) ما در انجمن و محفلي از محافل مردم زمين که در آن گروهي از شيعيان و دوستان ما باشند جز آنکه نازل شود بر ايشان رحمت (حق) و فرا گيرند ايشان را فرشتگان و براي آنها آمرزش خواهند تا آنگاه که از دور هم پراکنده شوند، علي (که اين فضيلت را شنيد) فرمود: با اين ترتيب به خدا سوگند ما رستگار شديم و سوگند به پروردگار کعبه که شيعيان ما نيز رستگار شدند، دوباره پيغمبر فرمود: اي علي سوگند بدانکه مرا بحق به نبوت برانگيخت و به رسالت و نجات دادن (خلق) برگزيد ذکر نشود اين خبر (و سرگذشت) ما درانجمن ومحفلي از محافل مردم زمين که در آن گروهي از شيعيان و دوستان ما باشند و در ميان آنها اندوهناکي باشد جز آنکه خدا اندوهش را برطرف کند و نه غمناکي جز آنکه خدا غمش را بگشايد و نه حاجتخواهي باشد جز آنکه خدا حاجتش را برآورد، علي گفت: بدين ترتيب به خدا سوگند ما کامياب و سعادتمند شديم و هم چنين شيعيان ما کامياب و سعادتمند شدند در دنيا و آخرت به پروردگار کعبه سوگند.

 

همچنین در سایت حوزه نت امده است :

حدیث کساء از احادیث مشهور بین خاصه و عامه که در کتب فریقین به طرق و اسانید مختلف بیان شده است و مبدأ اصطلاحاتی همچون اصحاب کساء، آل عباء پنج تن آل عبا و… گردیده است. اصل حدیث به مقدار مسلم و مورد اتفاق در تمامی آثار شیعه و سنی چنین است که روزی پیامبر اکرم و حضرت امیر و فاطمه زهرا و حسن و حسین علیهم السلام در منزل حضرت فاطمه یا ام سلمه گرد هم آمدند، پیامبر بالاپوشی بر سر خود و آن چهار تن دیگر افکند، و در آن حال چنین دعا کرد: «خدایا اینان اهل بیت و ویژگان منند، پس هر پلیدی را از ایشان بزدای و آنان را (از هر عیب و گناه) پاک و مطهر بدار» پس از آن جبرئیل فرود آمد، و آیه تطهیر: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (احزاب، 33) را فرود آورد. قسمت هایی از متون این حدیث شریف که در کتب معتبره و صحاح و تفاسیر عامه روایت شده، در مقاله اهل بیت دائرة المعارف تشیع (2/605 607) بیان شده است،

بین شیعه امامیه متن خاصی از حدیث کساء به روایت از حضرت زهرا (ع) منقول است که در مجالس و محافل به قصد تبرک و توسل برای قضای حاجات و رفع مشکلات و شفای بیماران و دفع ناملایمات خوانده می شود و آثار شگفتی از آن به تجربه رسیده است، خلاصه آن متن بدین ترتیب است که: «رسول اکرم به دیدار دخترش فاطمه (س) آمد، بالاپوشی خواست و به روی خود افکند، امام حسن و امام حسین و امیرمؤمنان علیهم السلام یکی پس از دیگری از در وارد شده، عطر مخصوص رسول خدای را استشمام نموده، به سویش دویده، رخصت طلبیده، در زیر آن بالاپوش قرار گرفتند، آن گاه حضرت فاطمه نیز به آن جمع پیوست، و پیامبر برای آنان دعا کرد، پیک وحی فرود آمد، و آیه تطهیر را آورد، و از سوی خداوند تأکید نمود که خداوند جهان و هر چه در آن است را به طفیل وجود این خمسه طیبه آفریده است» .

گروهی از دانشمندان شیعه رساله های مستقلی درباره اسناد حدیث کساء و اثبات اعتبار آن پرداخته اند که از جمله آنهاست: 1) سند حدیث کساء، از آیة الله مرعشی نجفی، چاپ 1356 ق؛ 2) آیة التطهیر فی الخمسة اهل الکساء، از محیی الدین موسوی غریفی، چاپ 1377 ق؛ 3) حدیث الکساء عند اهل السنة، از سید مرتضی عسکری، چاپ اول 1395 ق، و چاپ دوم با افزودن منابع شیعی، 1402 ق؛ 4) سند حدیث شریف کساء، از علی اکبر مهدی پور، چاپ 1410 ق. همچنین شرحهایی بر متن معروف حدیث کساء نوشته شده که از آن جمله است: 1) التحفة الکسائیة، از شیخ بافقی یزدی (م 1310 ق) ؛ 2) کشف الغطاء عن حدیث الکساء، از شیخ علی آل عبدالغفار کشمیری (م 1345 ق) . و نیز دهها تن از شعرای نامدار عرب و فارس و ترک و لر و اردو، حدیث کساء را به نظم درآورده اند.

منابع: سند حدیث شریف کساء، اکثر صفحات، مجله الهادی، سال پنجم شماره چهارم؛ فضائل الخمسة من الصحاح الستة، 1/214؛ مسند، احمد بن حنبل، 2/ .292

نظر دهید »
نحوست صفر
ارسال شده در 13 آذر 1392 توسط جانان در نحوست صفر

                                                       بسم الله الرحمن الرحیم

 

مهری رحمانی

 

 [سعادت و نحوست ايام (از نظر قرآن، سنت و عقل)]       

 

چکیده

در ميان مردم معمول است كه بعضى از روزها را روز سعد و مبارك، و بعضى را روز شوم و نحس مى‏شمرند، هر چند در تعيين آن اختلاف بسيار است، سخن اينجا است كه اين اعتقاد عمومى تا چه حد در اسلام پذيرفته شده؟ و يا از اسلام گرفته شده است؟ و در این نوشتار برآنیم تا از نگاه قرآن و روایات به این مقوله بپردازیم و دفع شبهه کنیم و نهایتا به طور خاص در مورد نحوست ماه صفر و میزان صحت آن سخن بگوییم.

کلید واژه:صفر-نحوست-سعادت-قرآن-روایت-عقل

مقدمه

بعضى در مساله سعد و نحس ايام به اندازه‏اى راه افراط را در پیش گرفته اند كه به هر كارى مى‏خواهند دست بزنند قبلا به سراغ سعد و نحس ايام مى‏روند، و عملا از بسيارى فعاليتها باز مى‏مانند، و فرصتهاى طلايى را از دست مى‏دهند يا اين كه به جاى بررسى عوامل شكست و پيروزى خود و ديگران و استفاده از اين تجربيات گرانبها در زندگى، گناه همه شكست‏ها را به گردن شومى ايام مى‏اندازند، همانگونه كه رمز پيروزى‏ها را در نيكى ايام جستجو مى‏كنند! اين يك نوع فرار از حقيقت، و افراط در مساله، و توضيح خرافى حوادث زندگى است كه بايد از آن به شدت پرهيز كرد، و در اين مسائل نه گوش به شايعات ميان مردم داد، نه سخن منجمان، و نه گفته فال‏گيران، اگر چيزى در حديث معتبر در اين زمينه ثابت شود بايد پذيرفت، و گرنه بى اعتنا به گفته اين و آن بايد خط زندگى را ادامه داد، و با تلاش و سعى و كوشش به پيش محكم  گام برداشت، و از توكل بر خدا يارى جست و از لطف او استعانت خواست.

مساله توجه به سعد و نحس ايام علاوه بر اينكه غالبا انسان را به يك سلسله حوادث تاريخى آموزنده رهنمون مى‏شود، عاملى است براى توسل و توجه به ساحت قدس الهى، و استمداد از ذات پاك پروردگار، و لذا در روايات متعددى مى‏خوانيم: در روزهايى كه نام نحس بر آن گذارده شده مى‏توانيد با دادن صدقه، و يا خواندن دعا، و استمداد از لطف خداوند، و قرائت بعضى از آيات قرآن، و توكل بر ذات پاك او، به دنبال كارها برويد و پيروز و موفق باشيد.

مفهوم سعادت و نحوست ايام

اصل نحس آنست كه افق مثل شعله بى‏دود سرخ شود از اين لحاظ نحس مثل شده براى نشان دادن شومى.( قاموس قرآن، ج‏7، ص: 32) و من مصاديقه: حالة النحوسة في الشي‏ء تمنع عن الخير و الصلاح. و السعد حالة تقتضي الصفاء و الخير و الصلاح (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏12، ص: 56)

نحوست روز و يا مقدارى از زمان به اين معنا است كه در آن زمان بغير از شر و بدى حادثه‏اى رخ ندهد، و اعمال آدمى و يا حد اقل نوع مخصوصى از اعمال براى صاحب عمل بركت و نتيجه خوبى نداشته باشد، و سعادت روز درست بر خلاف اين است.البته گروهى از مفسران فرموده‏اند: زمان و مكان، مشمول نحوست و سعادت نمى‏شود. بلكه نحس و با سعادت بودن زمان و مكان به اعتبار آن اعمالى است كه در آنها واقع ميشود و اين در حالى است كه گروه ديگرى فرموده‏اند: زمان و مكان هم ميتواند نحس و با سعادت باشند. گرچه خدا ميداند، ولى شايد بتوان گفت: قول دوم، صحیح تر باشد.گواه بر اين معنى: آيات قرآن است كه نسبت نحوست را مستقيما به خود روز (زمان) داده است. چنانچه در آيه 16 فصلت آمده است.و ديگر گواه اينكه اگر به جلد- 56- بحار الانوار مراجعه كنيم خواهيم ديد كه اخبار متواترى از رسول خدا و ائمه هدی (ع) وارد شده كه (زمان و مكان) هم نحس و با سعادت هستند. و چه اخبار فراوانى در كتب مربوطه موجود است كه مكان مكه معظمه، و زمين كربلاى معلا و زمين (قم) به اعتبار خودشان مقدس و با سعادت هستند، نه به اعتبار ساكنانشان. جالب اينكه سلطان المحققين، نصير الملة و الدين خواجه نصير الدين طوسى رحمه الله روزهاى نحس ماههاى فارسى را از قول امام جعفر صادق (ع) به نظم فارسى درآورده ( بحار الانوار- جلد- 56- صفحه- 142. تفسير آسان، ج‏17، ص: 328)

نحوست ایام در آیات قرآنی

در آيات قرآن تنها در دو مورد اشاره به” نحوست ايام” شده است:

درقرآن کریم آمده، است:” إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي يَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ” (قمر/22)و جايى ديگر فرموده:” فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي أَيَّامٍ نَحِساتٍ” ( ما هم براى هلاكت ايشان (قوم عاد) بادى سخت راى در روزهاى نحس و شوم فرستاديم. فصلت/ 16.) اين هر دو آيه در باره هلاكت قوم عاداند و مراد از «أَيَّامٍ نَحِساتٍ» همان هفت شب و هشت روز است كه باد بطور مداوم بر آنها وزيد چنانكه فرموده: سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُوماً (حاقّة/ 7). همانگونه كه گفتيم” نحس” در اصل به معنى سرخى فوق العاده افق است كه آن را به صورت” نحاس” يعنى” شعله آتش خالى از دود” در مى‏آورد، سپس به همين مناسبت در معنى” شوم” به كار رفته است.به اين ترتيب قرآن جز اشاره سربسته‏اى به اين مساله ندارد.( تفسير نمونه، ج‏23، ص: 42)

گروهى معتقدند روزهاى سال بر دو گونه است: روزهاى نحس و شوم، و روزهاى سعد و بركت، و به آيات فوق استدلال كرده‏اند، آنها مى‏گويند: تاثير مرموز و ناشناخته‏اى در روزها و شبها وجود دارد كه آثار آن را احساس مى‏كنيم، اما علل آن براى ما مبهم است.در حالى كه بعضى ديگر” ايام نحسات” را در آيات مورد بحث به معنى‏ روزهاى پر گرد و غبار تفسير كرده‏اند.

و قوم عاد گرفتار چنين تند بادى شدند، به گونه‏اى كه يكديگر را با چشم نمى‏ديدند، چنان كه از آيه 24 سوره” احقاف” نيز استفاده مى‏شود، مى‏فرمايد: هنگامى كه تند باد به سوى آنها حركت كرد آن چنان تاريك و پر غبار بود كه آنها گمان كردند ابرى پر باران به سوى آنها مى‏آيد، ولى به آنها گفته شد اين همان عذابى است كه در باره آن عجله داشتيد، اين تند بادى است كه در آن عذاب دردناكى نهفته است. (تفسير نمونه، ج‏20، ص: 241)

هر چند از سياق داستان قوم عاد كه اين دو آيه مربوط بدانست استفاده مى‏شود كه نحوست و شئامت مربوط به خود آن زمانى است كه در آن زمان باد به عنوان عذاب بر قوم عاد وزيد، و آن زمان هفت شب و هشت روز پشت سر هم بوده، كه عذاب به طور مستمر بر آنان نازل مى‏شده اما بر نمى‏آيد كه اين تاثير و دخالت زمان به نحوى بوده كه با گردش هفته‏ها دوباره آن زمان نحس برگردد. اين معنا به خوبى از آيات استفاده مى‏شود، و گرنه همه زمانها نحس مى‏بود، بدون اينكه دائر مدار ماهها و يا سالها باشد.

و در نقطه مقابل، تعبير” مبارك” نيز در بعضى از آيات قرآن ديده مى‏شود یعنی در مقابل زمان نحس نامى هم از زمان سعد در قرآن آمده و فرموده:” وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ” ( سوگند به كتاب مبين كه ما آن راى در شبى مبارك نازل كرديم. دخان/ 2 و 3.) و مراد از آن شب، شب قدر است، كه در وصف آن فرموده:                      

” لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ” ( شب قدر بهتر است از هزار ماه. قدر/ 3).و اين پر واضح است كه مبارك بودن آن شب و سعادتش از اين جهت بوده كه آن شب به نوعى مقارن بوده با امورى بزرگ و مهم از سنخ افاضات باطنى و الهى، و تاثيرهاى معنوى، از قبيل حتمى كردن قضاء و نزول ملائكه و روح و سلام بودن آن شب، هم چنان كه در باره اين امور فرموده:” فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ” ( در آن شب هر امرى محكم و پيچيده باز مى‏شود. دخان/ 4).و نيز فرموده:” تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ” ( ملائكه و روح در آن شب به اذن پروردگارشان هر امرى سالم را تا طلوع فجر نازل مى‏كنند.قدر/ 4 و 5.)و برگشت معناى مبارك بودن آن شب و سعادتش به اين است كه عبادت در آن شب داراى فضيلت است، و ثواب عبادت در آن شب قابل قياس با عبادت در ساير شبها نيست، و در آن شب عنايت الهى به بندگانى كه متوجه ساحت عزت و كبريايى شده‏اند نزديك است. (ترجمه الميزان، ج‏19، ص: 117)

نحوست ایام درزبان روایات

در سنت، روايات بسيار زيادى در باره سعد و نحس ايام هفته و سعد و نحس ايام ماههاى عربى و نيز از ماههاى فارسى و از ماههاى رومى رسيده، كه در نهايت كثرت است، و در جوامع حديث نقل شده، و در كتاب بحار الانوار احاديث زيادى از آنها نقل شده، و بيشتر اين احاديث ضعيفند، چون يا مرسل و بدون سندند، و يا اينكه قسمتى از سند را ندارند، هر چند كه بعضى از آنها سندى معتبر دارد البته به اين معنا كه خالى از اعتبار نيست (بحار الانوار، ج 56 ، ص 18- 31، باب 15 -باب ما روى فى سعادة ايام الاسبوع و نحوستها)

و اما رواياتى كه ايام نحس را مى‏شمارد، و از آن جمله چهارشنبه هر هفته، و چهار شنبه آخر ماه، و هفت روز از هر ماه عربى، و دو روز از هر ماه رومى، و امثال آن را نام مى‏برد، در بسيارى از آنها و مخصوصا رواياتى كه نحوست ايام هفته و ايام ماههاى عربى را نام مى‏برد، علت اين نحوست هم آمده، و آن عبارت است از اينكه در اين روزهاى نحس حوادث ناگوارى به طور مكرر اتفاق افتاده، آن هم ناگوار از نظر مذاق دينى، از قبيل رحلت رسول خدا (ص) و شهادت سيد الشهداء (ع) و انداختن ابراهيم (ع) در آتش، و نزول عذاب بر فلان امت، و خلق شدن آتش و امثال اينها و اين ناگفته پيداست كه نحس شمردن چنين ايامى استحكام بخشيدن به روحيه‏ تقوى است، وقتى افرادى فقط به خاطر اينكه در اين ايام بت‏شكنان تاريخ، ابراهيم و حسين (ع) گرفتار دست بت‏هاى زمان خود شده‏اند، دست بكارى نمى‏زنند، و از اهداف و لذتهاى خويش چشم مى‏پوشند، چنين افرادى روحيه دينيشان قوى مى‏گردد، بر عكس، اگر مردم هيچ حرمتى براى چنين ايامى قائل نباشند و اعتنا و اهتمامى به آن نورزند، و هم چنان افسار گسيخته سرگرم كوشش در برآوردن خواسته‏هاى نفسانى خود باشند، بدون توجه به اينكه امروز چه روزى است و ديروز چه روزى بود، و بدون اينكه اصلا روز برايشان مطرح باشد، چنين مردمى از حق رويگردان خواهند بود، و به آسانى مى‏توانند حرمت دين را هتك كنند و اولياى دين را از هدايت خود نوميد و در نتيجه ناراحت سازند. بنا بر اين، برگشت نحوست اين ايام به جهاتى از شقاوتهاى معنوى است، كه از علل و اسباب اعتبارى منشا مى‏گيرد، كه به نوعى از ارتباط، مرتبط به اين ايام است، و بى‏اعتنايى به آن علل و اسباب باعث نوعى شقاوت دينى مى‏شود و نيز در عده‏اى از اين روايات آمده كه براى دفع نحوست اين ايام بايد به خدا پناه برد. يا روزه گرفت يا دعا كرد، يا مقدارى قرآن خواند، و يا صدقه‏اى داد، و يا كارى ديگر از اين قبيل كرد.مانند روايت ابن الشيخ كه در كتاب مجالس به سند خود از سهل بن يعقوب ملقب به ابى نواس، از امام عسكرى (ع) نقل كرده كه در ضمن حديثى گفته است: من به آن حضرت عرضه داشتم: اى سيد من در بيشتر اين ايام به خاطر آن نحوستها كه دارند، و براى دفع وحشتى كه انسان از اين روزها دارد، و اين نحوست و وحشت نمى‏گذارد انسان به مقاصد خود برسد، چه كند؟ لطفا مرا به چيزى كه رفع اين نگرانى كند دلالت بفرما، براى اينكه گاهى حاجتى ضرورى پيش مى‏آيد، كه بايد فورا در رفع آن اقدام كرد، و وحشت از نحوست، دست و پا گير آدم است، چه بايد كرد؟

به من فرمود: اى سهل! شيعيان ما همان ولايتى كه از ما در دل دارند حرز و حصنشان است، آنها اگر در لجه درياهاى بى‏كران و يا وسط بيابانهاى بى سر و ته و يا در بين درندگان و گرگان و دشمنان جنى و انسى قرار گيرند از خطر آنها ايمنند، به خاطر اينكه ولايت ما را در دل دارند، پس بر تو باد كه به خداى عز و جل اعتماد كنى و ولايت خود را نسبت به امامان طاهرينت خالص گردانى، آن وقت هر جا كه خواستى برو، و هر چه خواستى بكن، (تا آخر حديث)(بحار الانوار، ج 56، باب 15، ح 7.) و سپس در آخر او را دستور مى‏دهد به خواندن مقدارى از قرآن و دعا، تا به اين وسيله نحوست و شومى را از خود دفع نموده، به دنبال هر هدفى مى‏خواهد برود.

و در خصال به سند خود از محمد بن رياح فلاح روايت آورده كه گفت: من امام ابو ابراهيم موسى بن جعفر (ع) را ديدم كه روز جمعه حجامت مى‏كرد، عرضه داشتم: فدايت شوم، چرا روز جمعه حجامت مى‏كنيد؟ فرمود: من آية الكرسى خوانده‏ام، تو هم هر وقت خونت هيجان يافت چه شب باشد و چه روز آية الكرسى بخوان و حجامت كن ( خصال، ج 2، ص 390، ح 83، و امالى طوسى، ج 1، ص 283)

باز در خصال به سند خود از محمد بن احمد دقاق روايت كرده كه گفت: نامه‏اى به امام ابو الحسن دوم (ع) نوشتم، و از مسافرت در روز چهارشنبه آخر ماه پرسيدم، در پاسخم نوشتند: كسى كه در چهارشنبه آخر ماه على رغم اهل طيره (و خرافه‏پرستان) مسافرت كند، از هر آفتى ايمن خواهد بود، و از هر گزندى محفوظ مانده، خدا حاجتش را هم بر مى‏آورد.

همين شخص نوبتى ديگر نامه به آن جناب نوشته از حجامت در چهارشنبه آخر ماه پرسيد، و امام (ع) در پاسخش نوشته است: هر كس على رغم اهل طيره (كه به نفوس معتقدند و مى‏گويند: النفوس كالنصوص) حجامت كند، خداوند از هر آفتى عافيتش داده، از هر گزندى حفظش مى‏كند، و محل حجامتش كبود هم نمى‏شود « خصال، ج 2، ص 386، ح 72» (اين جمله اشاره است به رد پاره‏اى از روايات كه در آنها آمده: هر كس در روز چهارشنبه آخر ماه و يا هر چهارشنبه حجامت كند محل حجامتش كبود مى‏شود و خلاصه عفونت پيدا مى‏كند و در بعضى ديگر آمده كه ترس آن هست كه محل حجامتش عفونت پيدا كند).

و در معناى اين حديث روايتى است كه در تحف العقول آمده، كه حسين بن مسعود گفت: روزى خواستم به حضور ابى الحسن امام هادى (ع) شرفياب شوم، در آن روز هم انگشتم به سنگ خورد، و هم سواره‏اى به سرعت از من گذشت، و به شانه‏ام زد و شانه‏ام صدمه ديد، و هم اينكه وقتى مى‏خواستم وارد شوم از بس شلوغ بود لباسم را پاره كردند، با خود گفتم: خدا مرا از شرت حفظ كند چه روز شومى هستى، و چون شرفياب شدم حضرت فرمود:اى حسن اين چه پندارى است؟ تو كه همواره دور و بر ما هستى نبايد گناهت را گردن كسى كه بيگناه است بگذارى.امام با اين گفتار خود عقل مرا بيدار كرد، و فهميدم كه خطا رفته‏ام، عرضه داشتم:اى مولاى من، از خدا برايم طلب مغفرت كن، فرمود: اى حسن روزها چه گناهى دارند كه شما هر وقت به كيفر اعمالتان مى‏رسيد آن ناراحتى را به گردن روز گذشته، آن روز را روزى شوم مى‏خوانيد؟ عرضه داشتم: من به نوبه خود از اين گناه و خطا براى ابد استغفار مى‏كنم، و همين توبه من است يا بن رسول اللَّه.فرمود: اين تنها كافى نيست كه شما از تفال به ايام دست برداريد و سودى به حالتان ندارد، چون خدا شما را از اين جهت عقاب مى‏كند كه ايام را به جرمى مذمت كنيد كه مرتكب نشده‏اند، اى حسن تا حالا متوجه اين معنا نشده‏اى كه اين خداى تعالى است كه ثواب و عقاب در دست او است، و اوست كه ثواب و عقاب بعضى از كارها را فورى و در همين دنيا داده، و ثواب و عقاب بعضى ديگر را در آخرت مى‏دهد؟ عرضه داشتم: بله اى مولاى من، فرمود: هيچ وقت تندروى نكنيد، و براى ايام هيچ دخالتى در حكم خداى تعالى قائل مشويد، عرضه داشتم: چشم اى مولاى من « تحف العقول، ص 357 ». این حديث صريح است در اينكه زمان و وقت را سعد و نحسى نيست.

و از روايات قبلى هم- كه نظايرى دارد- استفاده مى‏شود كه ملاك در نحوست ايام نحس صرفا تفال زدن خود مردم است، چون تفال و تطير اثرى نفسانى دارد، كه بيانش مى‏آيد، ان شاء اللَّه. و اين روايات در مقام نجات دادن مردم از شر تفال (و نفوس) است، مى‏خواهد بفرمايد اگر قوت قلبت به اين حد هست كه اعتنايى به نحوست ايام نكنى كه چه بهتر، و اگر چنين قوت قلبى ندارى دست به دامن خدا شو، و قرآنى بخوان و دعايى بكن. پس از آنچه گذشت اين معنا روشن گرديد كه اخبارى كه در باره نحوست و سعادت ايام وارد شده بيش از اين دلالت ندارد كه اين سعادت و نحوست به خاطر حوادثى دينى است، كه بر حسب ذوق دينى و يا بر حسب تاثير نفوس يا در فلان روز ايجاد حسن كرده، و يا باعث قبح و زشتى آن شده، و اما اينكه خود آن روز و يا آن قطعه از زمان متصف به ميمنت و يا شئامت شود، و تكوينا خواص ديگرى داشته باشد، كه ساير زمانها آن خواص را نداشته باشد، و خلاصه علل و اسباب طبيعى و تكوينى آن قطعه از زمان را غير از ساير زمانها كرده باشد از آن روايات بر نمى‏آيد، و هر روايتى كه بر خلاف آنچه گفتيم ظهور داشته باشد، بايد يا حمل بر تقيه كرد و يا به كلى طرح نمود. بنابراین منظور از سعادت و نحوست بعضى ايام در روايات، وقوع حوادث خاصى در آن روزها است نه سعادت و نحوست ذاتى و تكوينى.( ترجمه الميزان، ‏19/ 120 تا 118)

 نحوست ایام از منظر عقل

ما به هيچ وجه نمى‏توانيم بر سعادت روزى از روزها، و يا زمانى از ازمنه و يا نحوست آن اقامه برهان كنيم، البته اين از نظر عقل محال نيست كه اجزاء زمان با يكديگر تفاوت داشته باشند، بعضى داراى ويژگيهاى نحوست، و بعضى ويژگيهاى ضد آن، هر چند از نظر استدلال عقلى راهى براى اثبات يا نفى چنين مطلبى در اختيار نداريم، همين اندازه مى‏گوئيم ممكن است ولى از نظر عقل ثابت نيست.چون طبيعت زمان از نظر مقدار، طبيعتى است كه اجزا وابعاضش مثل هم هستند، و خلاصه يك چيزند، پس از نظر خود زمان فرقى ميان اين روز و آن روز نيست، تا يكى را سعد و ديگرى را نحس بدانيم، و اما عوامل و عللى كه در حدوث حوادث مؤثرند، و نيز در به ثمر رساندن اعمال تاثير دارند، از حيطه علم و اطلاع ما بيرونند، ما نمى‏توانيم تكه تكه زمان را با عواملى كه در آن زمان دست در كارند بسنجيم، تا بفهميم آن عوامل در اين تكه از زمان چه عملكردى دارند، و آيا عملكرد آنها طورى است كه اين قسمت از زمان را سعد مى‏كند يا نحس، و به همين جهت است كه تجربه هم بقدر كافى نمى‏تواند راه‏گشا باشد، چون تجربه وقتى مفيد است كه ما زمان را جداى از عوامل در دست داشته باشيم، و با هر عاملى هم سنجيده باشيم، تا بدانيم فلان اثر، اثر فلان عامل است، و ما زمان جداى از عوامل نداريم، و عوامل هم براى ما معلوم نيست.و به عين همين علت است كه راهى به انكار سعادت ونحوست هم نداريم، و نمى‏توانيم بر نبودن چنين چيزى اقامه برهان كنيم، همانطور كه نمى‏توانستيم بر اثبات آن اقامه برهان كنيم، هر چند كه وجود چنين چيزى بعيد است، ولى بعيد بودن، غير از محال بودن است.( ترجمه الميزان، ج‏19، ص: 116)

بررسی صحت نحوست ماه صفر

بسیار جای تعجّب است که در چند سال گذشته براساس یک برداشت نادرست٬ رفتارهایی خرافی٬ دامن گیر افرادی شده تا در شب اوّل ماه ربیع الاول از طریق تلفن و پیامک بشارت ورود این ماه را ارسال کنند و یا با اجتماع در مقابل هفت مسجد٬ بشارت پایان ماه صفر را با کوفتن درب مساجد بدهند و رفته رفته و سال به سال بر آیین های خرافی آ ن بیفزایند. عجیب تر آن که طیف کثیری از افراد مصمّم بر این کار٬ کسانی هستند که بارزترین احکام دینی وشرعی مورد اتّفاق مسلمین را خرافات دانسته و از آن سرباز زده یا با کراهت به انجام می رسانند.

حقیقت این است که برای بشارت دادن به پایان ماه صفر٬ هیچ دلیل نقلی یا عقلی وجود ندارد . همان طور که برای نحوست این ماه هم دلیلی وجود ندارد و در هیچ یک از جوامع روائی شیعه و سنّی وکتب معتبر روائی چنین حدیثی یافت نمی شود. از طرف دیگر چنانچه گفته شد، دلیلی بر شومی  و نحوست ذاتی ایام دردست نیست زیرا عامل اصلی در شکل گیری ایام نحس که در قرآن (۱۶/فصلت و ۱۹/قمر) و روایات بیان شده است همان سوء رفتار و تدبیر انسان هاست . از این رو امام هادی (ع) می فرمایند: گناه ایّام چیست که شما آن ها را شوم بحساب می آورید ؟ در حالی که کیفر گناهانتان است که در این روزها به شما می رسد (تحف العقول ص۴۸۲) . اگر در روایات هم٬نسبت به  پرداخت صدقه و انجام دعا و استغفار برای امان ماندن از روزهای نحس٬سفارش شده است از همین جهت است که انسان نتیجه ی کردار خود را برطرف نماید .

در خصوص مطلبی که بیان شد، نویسنده ی کتاب المراقبات حدیثی را نقل کرده اند که سندی هم برای آّن نمی آورد و جای تأمّل و بررسی دقیق است. صرف نظر از این ایراد سندی٬ مضمون این کلام را نیز نمی توان با صراحت به نحوست ماه صفر تفسیر کرد . بلکه از این گذشته٬ با فرض پذیرش این سخن منسوب به پیامبر(ص)٬ پسندیده بودن بشارت پایان این ماه بر غیر رسول الله (ص) به اثبات نمی رسد. زیرا در این کلام٬ بشارت دادن مقیّد به رسوال الله (ص) شده است . وی به نقل از پیامبر(ص) آورده است که : هرکس به من پایان صفر را بشارت دهد بهشت را به او بشارت می دهم ! ( المراقبات ص۳۷ ) البته در حدیث معتبری٬ پیامبر (ص) سخنی را  شبیه به آنچه در بالا گفته شد  فرموده است که: هرکس پایان ماه آذار را به من بشارت دهد بهشت از اوست. متن حدیث بنابه نقل ابن عباس این چنین است که روزی رسول الله (ص) با اصحاب خود در مسجد قبا نشسته بودند . دراین هنگام به یاران خود فرمودند : اینک شخصی بر شما وارد می شود که از اهل بهشت است . در این موقع جمعی از یاران پیامبر (ص) برای آن که از اهل بهشت باشند به سرعت از مسجد بیرون رفتند تا نخستین نفری باشند که باز می گردند. رسول الله (ص) متوجه کار یاران خود شد سپس رو به دیگران کرد و فرمود: اکنون جمعی بر شما وارد می شوند در حالی که از یکدیگر سبقت می گیرند . از میان آنان هرکس به من بشارت پایان ماه آذار را بدهد بهشت از اوست . در این هنگام همگی داخل شدند در حالی که ابوذر هم با آنان بود. پیامبر(ص) به آنان فرمود: ما در کدام ماه رومی هستیم ؟ ابوذر جواب داد : ای رسول خدا !  آذار به پایان رسید. پیامبر(ص) فرمود : ای ابوذر این را می دانستم اما دوست داشتم که امت من بدانند که تو اهل بهشت هستی( علل الشرایع ج۱ ص۱۷۶)

 اماهمانطور که ملاحظه می کنید سنخیتی میان این حدیث معتبر و آن  کلام بدون سند نیست. زیرا ماه آذار ٬ ماه هفتم از سال های سریانی و سومین ماه از ماه های رومی (مسیحی) یا اولین ماه بهار (مارس) از سال های مسیحی(میلادی) است ( اقرب الموارد ج ۱ و دهخدا ). بنابراین معلوم است که ارتباطی از جهت عنوان٬ میان ماه آذار و ماه صفر و نیز میان سال های رومی و قمری وجود ندارد.

دقّت در متن کامل این روایت  و توجه به سبب صدور این روایت نیز ما را متوجه می سازد که پیامبر(ص) در مقام بیان نحوست ماه آذار و اهمیت دادن به بشارت پایان آن هم نمی باشند بلکه بشارت پایان ماه آذار علامتی برای معرفی جناب اباذر است و ارتباطی به نحوست این ماه ندارد. همان گونه که به طریق أولی ارتباطی به پایان ماه صفر نخواهد داشت. وحتی اگر چنین بشارتی هم ثابت شود مقیّد است به این که شخص پیامبر (ص) مخاطب این بشارت باشد.(برگرفته از وبلاگ حمیدرضا بصیری )

 

فهرست منابع

1-     قرآن کریم، ترجمه مکارم شیرازی.

2-     قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، جلد 3، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1371.

3-     مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، جلد 4 و 12، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360

4-     مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، جلد 56 بیروت، دار صعب، 1403ق

5-     مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، جلد 23-20، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374.

6-      طباطبايي، محمد حسين، ترجمه تفسير الميزان،  جلد 19، مترجم سيد محمد باقر موسوي همداني،  دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1374ش.

7-     نجفي خميني، محمد جواد ،  تفسير آسان، جلد 17،  انتشارات اسلاميه،  تهران،  1398ق.

8-     صدوق،محمدبن علی بن حسین بن بابویه قمی،علل الشرایع،موسسه دارالحجه بی جا ،1416

9-     الصدوق أبى جعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابويه القمى، الخصال ،جماعة المدرسين في الحوزة العلميةقم المقدسة،بی تا

10-                         طوس‍ی‌، م‍ح‍م‍دب‍ن‌ ح‍س‍ن‌، امالى ، ج 1،دار ال‍ث‍ق‍اف‍ه‌، ق‍م ۱۴۱۴ق‌.

11-                         اب‍ن‌ ش‍ع‍ب‍ه‌، ح‍س‍ن‌ ب‍ن‌ ع‍ل‍ی‌، تحف العقول، م‍وس‍س‍ه‌ ال‍ن‍ش‍ر الاس‍لام‍ی‌، ق‍م‌، ۱۴۱۶ق‌

12-                         م‍ل‍ک‍ی‌ ت‍ب‍ری‍زی‌، ج‍وادب‍ن‌ ش‍ف‍ی‍ع‌، المراقبات، علویون‏‫، تهران، ۱۳۸۹.

13-                         شرتونی،سعید،اقرب الموارد ج ۱، کتابخانه عمومی آیت‌الله عظمی مرعشی نجفی‏‫‏‏، ،قم ۱۴۰۳ - ق

14-                         دبیرسیاقی محمد لغت‌نامه فارسی دانشگاه تهران، موسسه لغت‌نامه دهخدا‏‫، 1364

 

1 نظر »
  • 1
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • ...
  • 19
  • ...
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24

آخرین مطالب

  • #مدرک حفظ قرآن
  • #ترجمه قرآن، استاد محمد علی انصاری
  • #مطالبه
  • آموزش قرآن کودکان تا بزرگسال
  • آموزش حضوری و مجازی قرآن کودکان تا بزرگسال
  • مسابقه خانوادگی
  • آموزش تدبر
  • کلاس تدبر
  • انگیزشی
  • مدرسه مجازی حفظ قرآن

آخرین نظرات

  • گل نرگس در گام سوم : مد
  • . در شیوه حفظ قرآن
  • Alma  
    • alma
    در آموزش حفظ_از کجا حفظ قران را شروع کنیم۲۹
  • میثم در آموزش قرآن
  • Hosain در ارائه طرح درس آموزش غیر حضوری قرآن
  • حضرت مادر (س)  
    • مطیع ولایت (بسیج طلاب سطح 3 اراک )
    • خاطرات خاکی
    • وصیت عشاق
    • یا زینب کبری
    در غیبت کردن
  • حضرت مادر (س)  
    • مطیع ولایت (بسیج طلاب سطح 3 اراک )
    • خاطرات خاکی
    • وصیت عشاق
    • یا زینب کبری
    در بخش چهارم:تجوید تکمیلی
  • عابدی  
    • زینبیه ایوان
    در گام سوم : مد
  • ...  
    • ...
    در اجابت دعا
  • یک بنده ی خدا در شیوه حفظ قرآن
  • کتابسرای خاتم در شهید احمد کاظمی
  • یاس کبود  
    • یاس کبود
    در یا صاحب الزمان
  • مدرسه علمیه امام خمینی ره رباط کریم  
    • مدرسه علمیه امام خمینی (ره)-رباط کریم
    در مقاله تربیت قرآنی
  • پایگاه پویش در نحوست صفر

Recent photos

کتاب آموزشی حفظ و ترجمه و تجوید قرآنسلام علی آل یاسینبگو یا حسین
محرم آمد و شرمند ه هستیمحدیث روز (رضایت شوهر از زن)خواب کربلا
شهید احمد کاظمیبدون شرحدل نوشته ای با امام رضا

Sidebar 2

This is the "Sidebar 2" container. You can place any widget you like in here. In the evo toolbar at the top of this page, select "Customize", then "Blog Widgets".

تبلییغات

آموزش رایگان قرآن در تمامی رشته ها .تماس با 09127753488
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

آموزش قرآن

«زکات علم نشر آن است » حرف دل ، حرف حساب و آموزش های قرآنی هدف این وبلاگ است منتظر نظرات سازنده دوستان و خوانندگان گرامی هستم .آدرس ایمیل من : jannan.j55@gmail.com
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

Random photo

کتاب آموزشی حفظ و ترجمه و تجوید قرآن

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کاربران آنلاین

  • رهگذر

کاربران تصادفی

حدیث موضوعی

حدیث موضوعی

اوقات شرعی

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان